درباره اعتراف دیرهنگام علمالهدی؛ وقتی میدان فرهنگ را واگذار کردیم

«ما سالهاست بهجای پرورش خلاقیت، فقط اطاعت خواستهایم. از دل شوراهای عالی و کارگروههای بررسی و اتاقهای کنترل محتوا، فرهنگ واقعی زاییده نمیشود. فرهنگ چیزی است که در دل مردم، در دل نیازهای روزمره، در روابط عاطفی، در کشمکشهای اجتماعی و در رویاهای جوانان شکل میگیرد.»
با توجه به برخی خوانشها که بر این باورند در بستر فرهنگی ایران صداهای متکثر با خاموشی روبه رو شده و به حاشیه میروند جمله اخیر آیتالله علمالهدی، قابل بازخوانی است؛ در این مورد محسن سلیمانیفاخر، منتقد فیلم، در یادداشتی از روزنامه هممیهن نوشت: «فرهنگ را نمیتوان با زور اصلاح کرد»؛ این جملهای است که اخیراً از زبان نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی شنیده شد. جملهای درست، بهظاهر راهگشا و حتی امیدوارکننده.
اما مشکل نه در اصل جمله که در تأخیر تاریخی آن است. در اینکه ما سالهاست با همین زور، با همین نگاه تحکمآمیز و با همین تصدیگری سفتوسخت، از مردم و زیست فرهنگیشان فاصله گرفتهایم. فرهنگ، میدان رقابت است. اما رقابت با کی؟ با شبکههای اجتماعی؟ با جهان متکثر اینترنتی که دیگر مرز نمیشناسد؟ ما زمانی میتوانستیم رقابت کنیم که ابزار و جسارت تولید اندیشه را داشتیم.
زمانی که خیال میکردیم سانسور، توبیخ، حذف، توقیف و تهدید میتوانند مسیر فرهنگ را مهار کنند، درحالیکه فرهنگ مثل آب است؛ راه خودش را پیدا میکند. امروز فرهنگ، در تلفنهای همراه و صفحات اینستاگرامی میچرخد. حالا دیگر زبان و ادبیات، واژهها، کنایهها و حتی شیوهی شوخیکردن، از دل فضای مجازی به گفتار روزمره مردم راه یافته است. فرهنگ اگر روزی از طریق خطابههای رسمی یا کتابهای درسی به مردم منتقل میشد، امروز از دل ویدئوهای یکدقیقهای، کپشنهای ساده یا حتی یک میم طنز در اینستاگرام و تیکتاک نشأت میگیرد و اینجاست که جملهی «فرهنگ را نمیتوان با زور اصلاح کرد» به واقعیت نزدیک میشود، اما نه بهعنوان یک راهکار، بلکه بهمثابه یک اعتراف دیرهنگام.
چرا امروز در این میدان رقابت فرهنگی، زمینگیر شدهایم؟ چون سالهاست بهجای فهم واقعیتهای جامعه، با آن جنگیدهایم. بهجای شنیدن صداهای متفاوت، آنها را خاموش کردهایم. بهجای اینکه اجازه بدهیم سینما زبان مردم باشد، آن را تبدیل به ابزاری برای تبلیغ کلیشهها کردیم. سینمای ما فیلم نیست، بلاتکلیفی است میان ترس از ممیزی و خواست مخاطب. کتابهایمان هنوز درگیر کلماتاند، نه مفاهیم. هنوز در وزارت ارشاد برای واژه «دوستدختر» باید چندین اصلاح بخورد تا مجوز بگیرد؛ درحالیکه همین واژه در ادبیات روزمره نوجوانان و جوانان جریان دارد و به بخش ثابتی از زبان کوچه و خیابان تبدیل شده است.
فرهنگ را نمیتوان با شعار، توصیه و نصیحت اصلاح کرد. فرهنگ را باید زیست. باید تولید کرد. باید در آن خلاقیت و جسارت داشت. زمانی که تفکر حاکم بر فرهنگ، تفکر سانسور است، نمیتوان از جامعه انتظار همراهی داشت. شما نمیتوانید همزمان هم از مردم بخواهید که پای تولید داخلی بنشینند، هم به سازندگان داخلی اجازه ندهید حرفی غیر از گفتمان رسمی بزنند.
در رقابت فرهنگی، باید به طرف مقابل میدان داد. اگر سریالی «برخلاف ارزشها»ست، بهترین پاسخ، ساخت سریالی بهتر است؛ نه توقیف آن. اگر کتابی، زاویهای دیگر از جامعه را نشان میدهد، راه پاسخ به آن، سوزاندن کتاب نیست؛ نوشتن کتابی دیگر است. ما سالهاست بهجای پرورش خلاقیت، فقط اطاعت خواستهایم. از دل شوراهای عالی و کارگروههای بررسی و اتاقهای کنترل محتوا، فرهنگ واقعی زاییده نمیشود. فرهنگ چیزی است که در دل مردم، در دل نیازهای روزمره، در روابط عاطفی، در کشمکشهای اجتماعی و در رویاهای جوانان شکل میگیرد.
نمیتوانید به جامعه بگویید چگونه فکر کند، چگونه بخندد، چگونه عاشق شود و چگونه لباس بپوشد. بزرگترین خطای شما این بود که فرهنگ را با یک رابطهی ارباب ـ رعیتی دیدید؛ انگار باید چیزی به جامعه بدهید که از بالا طراحی و تحمیل شود. این نگاه، خود بزرگترین مانع تحول فرهنگی است. ما یک نسل کامل را از دست دادیم. نسلی که هیچوقت نتوانست خودش را در روایتهای رسمی کشور ببیند. نسلی که دغدغههایش هیچگاه در صداوسیمای ملی بازتاب نیافت. نسلی که وقتی دید کتابها نماینده زبانش نیستند، از آنها فاصله گرفت و وقتی فیلمها دغدغههایش را به سخره میگیرند، سراغ سریالهای ترکی، کرهای و نتفلیکس رفت.
ما با این نسل مبارزه نکردیم؛ آن را نادیده گرفتیم و حالا دیگر دیر است. حالا دیگر تنها راه باقیمانده، ورود به همان میدانی است که سالها از آن عقب افتادهایم؛ رقابت واقعی فرهنگی، بر پایهی خلاقیت، صداقت و احترام به سلیقه عمومی. جناب واعظ محترم! دیگر زمان موعظهکردن گذشته است. جامعه، واعظ نمیخواهد. مردم، خطابه نمیخواهند؛ شنیدهشدن میخواهند.
جامعهای که فرهنگاش را در پلتفرمهای بیگانه جستوجو میکند، نشان داده که از فرهنگ رسمی عبور کرده است. بگذارید فکر مخالف، در آزادی حرف بزند؛ آنگاه است که میتوان امید داشت رقابت فرهنگی نتیجه بدهد، وگرنه تا اطلاع ثانوی، اینستاگرام و تیکتاک و یوتیوب، صاحب این میداناند.