معمای اسیدپاشی مرگبار در مهرگان!
مرد ۴۵ ساله که از سوزشهای محلول اسیدی به خود میپیچید، با جیغهای دردناک، رهگذران کوچه خلوت را نیز در جا میخکوب میکرد. تعدادی از اهالی محل با دیدن این صحنه وحشتناک درحالی به یاری او شتافتند که مرد راننده، درِ منازل تازه ساز محله را میکوبید و با التماس از آنها کمک میخواست.
به گزارش خراسان، شب هشتم شهریور، ناگهان فریادهای دلخراش راننده مسافرکش، اهالی شهرک مهرگان مشهد را از خانهها بیرون کشید.
مرد ۴۵ ساله که از سوزشهای محلول اسیدی به خود میپیچید، با جیغهای دردناک، رهگذران کوچه خلوت را نیز در جا میخکوب میکرد. تعدادی از اهالی محل با دیدن این صحنه وحشتناک درحالی به یاری او شتافتند که مرد راننده، درِ منازل تازه ساز محله را میکوبید و با التماس از آنها کمک میخواست.
گزارش ها حاکی است، از سوی دیگر نیز با تماس اهالی شهرک مهرگان، نیروهای انتظامی تحقیقات خود را با صدور دستورات ویژهای از سوی قاضی سید جواد حسینی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) برای بررسی دقیق این ماجرای تلخ آغاز کردند. نتیجه تحقیقات مقدماتی حاکی از آن بود که دو مرد ناشناس، راننده مسافرکش را به شهرک مهرگان کشانده و با پاشیدن محلول اسید روی او، از محل گریخته اند!
با به دست آمدن این اطلاعات و با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، پروندهای در مجتمع قضایی شهید بهشتی مشهد تشکیل شد و تحقیقات میدانی زیر نظر مقام قضایی و با نظارت مستقیم معاون دادستان مشهد ادامه یافت. حساسیت جرایم خشن موجب شد با دستور قضایی، این پرونده به طور ویژه در پلیس آگاهی خراسان رضوی مورد بررسی و رصدهای اطلاعاتی قرار گیرد؛ بنابراین گروه زبدهای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، رسیدگی به این پرونده را ادامه دادند.
آنان در اولین شاخههای عملیاتی، سراغ مصدوم بستری در بیمارستان رفتند تا سرنخهایی از این اسیدپاشی هولناک را به دست آورند. مرد ۴۵ ساله که با اقدامات درمانی، کمی از دردهایش کاسته شده بود در حالی که به زحمت سخن میگفت: به تشریح چگونگی وقوع این ماجرا پرداخت و به کارآگاهان گفت: شب بود که من وضو گرفته بودم و برای نماز آماده میشدم در همین لحظه زنگ منزلم به صدا درآمد. وقتی درِ حیاط را گشودم مقابلم جوانی حدود ۲۵ ساله را دیدم که تقاضای سرویس دربستی میکرد!
مصدوم این حادثه ادامه داد: من در شهرک محمدآباد مشهد سکونت دارم و با مسافرکشی در آژانس تلفنی روزگارم را میگذرانم! به همین دلیل هم وقتی آن جوان ناشناس تقاضای سرویس دربستی کرد به او مشکوک نشدم و احتمال دادم که مرا میشناسد!
آن مسافر جوان از من خواست تا او را به شهرک مهرگان برسانم! من هم فرصت خواستم تا نمازم را بخوانم و بعد او را به مقصدش برسانم! چند دقیقه بعد مسافر در صندلی عقب نشست و من هم به طرف شهرک حرکت کردم. او در بین راه مدام تلفنی با مرد دیگری صحبت میکرد و من هم اهمیتی نمیدادم تا این که به منطقه مسکونی مسکن مهر شهرک مهرگان رسیدیم. در همان نزدیکی خودروی وانت مزدایی پارک بود که مرد جوانی نیز داخلش نشسته بود.