پشت پرده فیلم دو دختر اصفهانی قبل از خودکشی

این آخرین صحبتهای این دو دختر نوجوان بود که الان یکی از آنها بیش از یک هفته است مهمان خاک شده و داغ عظیمي بر دل مادربزرگ و برادرش و حتی جامعه گذاشته است. نیلوفر همروی تخت بیمارستان خوابیده و معلوم نیست بعد از سپری کردن دوران نقاهت میتواند بهعنوان یک انسان سالم که دست به خودکشی زده و دراینبین دوست صمیمیاش را ازدستداده زندگی کند؟

به گزارش جام جم، حالا خیلیها خواسته یا ناخواسته این فیلم را دیده اند، وصیت تصویری این دو دختر نوجوان، سه روز است که کانالهای تلگرامی، اینستاگرام و دنیای مجازی را قرق کرده؛ فیلمی کوتاه که نقش اولش هر دو دختری هستند که چند روز پیش بین زندگی و مرگ، مرگ را انتخاب کردند. نوجوان هایی که در این فیلم با آب و تاب، با لبی خندان و چشم هایی پر از شیطنت، به همه آنهایی که بعد از مرگشان قرار است این فیلم را ببیند، سلام میکنند.
تماشای این فیلم شوکه کننده است، خیلیها با ناباوری لحظات خداحافظی دو دختر دهه هشتادی را از دنیا تماشا کرده اند؛ لحظاتی که آنها نزدیکان شان را خطاب قرار میدهند و خودشان را آرام و آهسته میرسانند به بلندترین ارتفاعی که برای خودکشی به ذهنشان آمده یعنی پل شهید چمران اصفهان و در این مسیر هیچ عاملی، هیچ دلیلی نیست که دست دلشان را بگیرد و پشیمان شان کند برای رفتن. اینکه قدم هایشان آهستهتر شود و پاهایشان سنگینتر و تردید کنند حتی چند لحظه برای استقبال از مرگ.
این فیلم میتواند گویای یک بحران در نسل جدید یعنی دهه هشتادیها باشد، نسلی که قبلا هم حرکات دیگری برای خودنمایی از خود بروز داده بودند از جمله جمع شدن مجازی در یک پاساژ تهران که خیلی هم سرو صدا کرد.
از انتشار این فیلم در دنیای مجازی مدت زیادی نمیگذرد؛ فیلمی که خیلیها را شوکه کرده است. ما به بهانه انتشار این فیلم، با دکتر فاطمه قاسم زاده، دکترای روانشناسی کودک و نوجوان و استاد دانشگاه، به تحلیل اتفاقی مینشینیم که یکی از قربانی هایش حالا زیر خروارها خاک خوابیده است و دیگری، روی تخت بیمارستان به زندگی سنجاق شده.

یعنی همین رفتار شاد و سرحالی که دارند؟
بله همین طور است، هر دو نفر آنها خیلی شاد و با انرژی به استقبال مرگ میروند. از نظر روانشناسی این موضوع با وقوع افسردگی در تضاد است. البته باز هم نمیتوانیم حکم قطعی صادر کنیم. چون شاید در بررسیهای بیشتر مشخص شود که این سرخوشی، عاملی خارجی داشته مانند مصرف مواد. البته این فقط یک احتمال است، چون همانطور که میدانیم یکی از نشانهای مصرف مواد، شادی کاذب و موقتی است که به انسان دست میدهد. عامل بعدیای که از تماشای فیلم میتوان نتیجه گرفت، همراهی این دونفر باهمدیگر است، چرا؟ چون هرکدام در فیلم جوری صحبت میکنند که مبادا دیگری در تصمیمی که گرفته شک کند. پس خودِ این همراهی و دوستی نزدیک را میتوانیم جزو یکی از دلایل گرفتن این تصمیم بدانیم.
یعنی این دو دختر نوجوان تحت تاثیر هم قرار گرفته اند؟
بله به خاطر دوستی. به خاطر رابطه نزدیک کاملا در تصمیمی که گرفته اند مشارکت دارند. البته از بعد هیجانی هم میتوانیم به دلایل وقوع این اتفاق نگاه کنیم. همین وصیت تصویری و فیلمی که اینها از خودشان گرفته اند یعنی، اینها به عاقبت کار حداقل از نگاه خودشان فکر کرده اند. آنها میدانند که در حال انجام کاری هستند که باعث جلب توجه دیگران میشود و از این موضوع هیجان زده هستند و ما این شتاب زدگی و هیجان را هم در رفتارشان در فیلم میبینیم.
با اینکه میدانند آخر و عاقبت شان مرگ است؟
بله، دقیقا و همین جاست که پای عاملهای دیگر هم مثل خانواده، مدرسه و ... به موضوع باز میشود. درحقیقت اینجا ما باید ببینیم که اینها در چه خانوادهای رشد کرده اند، در چه محیطی در حال درس خواندن بوده اند. خودکشی، آن هم به این شکل با ضبط فیلم و ...، رفتاری نیست که یک دفعه و ناگهانی رخ بدهد، پشت این رفتار مدتها فکر بوده. پس باید هم محیط خانوادگی شان بررسی شود هم محیط مدرسه و هم دوستان دیگر... درحقیقت یک مقطعی از زندگی این افراد و اتفاق هایی که رخ داده باعث رسیدن آنها به اینجا شده، یعنی ما هم باید دنبال عوامل تشدید کننده این آسیب اجتماعی بگردیم؛ که چه عواملی میتوانند باشند؟
من فکر میکنم جواب اصلی و حلقه مفقوده این اتفاق، برمیگردد به این که ما تا چه اندازه، نوجوانان را توانمند کردهایم. ببینید نوجوانی یک سن بحرانی است. یک دوران گذار است. همان طور که جامعه وقتی در دوران گذار قرار دارد، آسیبهایش بیشتر نمود پیدا میکند دوره نوجوانی هم همین حالت را دارد. نوجوانی هم دوره گذر از کودکی به بزرگسالی است. یعنی مسئولیتها، اهداف، وظایف و... همه چیز یک فرد تحت تاثیر این دوره قرار میگیرد. بنابراین فرد نوجوان نیازمند برخی مراقبتها، توجهات و آموزشهای ویژه است که به توانمندسازی او کمک کند و دقیقا همین جاست که اگر توانمند نشده باشد ممکن است یا خودش آسیب ببیند یا به دیگران آسیب بزند. نوجوانان ما برای اینکه درگیر آسیبهای اجتماعی نشوند، باید مهارتهای زندگی را آموخته باشند. اما بحث مهارتهای زندگی متاسفانه در کشور ما جدی گرفته نمیشود؛ نوجوان ما یاد نمیگیرد که چطور مشکلش را حل کند، چون توانایی حل مساله را ندارد، نوجوان ما یاد نمیگیرد که خشمش را کنترل کند، عواطف و احساساتش را بشناسد، نتیجه این میشود که به مسائلی رو میآورد که اصلا اقتضای سن اش نیست.
مثل همین رابطه دوستی با جنس مخالف که در این فیلم هم دیده میشود؟
دقیقا. یکی از مهارتهای دهگانه زندگی، مهارت ارتباط برقرار کردن است، ارتباط درست. بحث مهارتهای ارتباطی همینجا مطرح میشود، نوجوان ما وقتی هنوز اصول اولیه یک ارتباط درست را یاد نگرفته با جنس مخالف هم وارد ارتباط میشود و همین جا به مشکل میخورد، چون چیزی از هدایت این رابطه نیاموخته. بعد عوامل دیگری مثل پنهان سازی از خانواده و مدرسه و عناصر کنترل کننده دیگر هم دست به دست هم میدهند و او را به سمت آسیب اجتماعی سوق میدهند. نکته مهم اینجاست که نوجوانی که آموزش نبیند، خودش کنجکاوی میکند. خودش دنبال چیزهایی میرود که برایش پر از علامت سوال است. متاسفانه بحث روابط دختر و پسر هنوز در جامعه ما تعریف نشده و ما فکر میکنیم وقتی دختر و پسر در یک محیط اجتماعی کنار هم نباشند، مشکل ارتباطی شان را حل کرده ایم، اما نمیدانیم که با این کار بازار روابط پنهانی شان داغ شده است.
این آسیبهای اجتماعی نسل نوجوان ما را تهدید میکند؟
نمیتوانیم به طور قطعی بگوییم همه نوجوانها را، چون تعمیم کار غلطی است، ما نمیتوانیم رفتار یک تعداد محدود و خاص را به کل یک گروه تعمیم بدهیم، همانطور که میبینید یک بخش زیادی از همین نسل نوجوان ما دارند خیلی عادی زندگی میکنند، ما افراد همسن و سال این دونفر را زیاد میبینیم که خیلی هم آدمهای معقول و مسئولیت پذیری هستند و اینکه ما بخواهیم پدیدهای را که در جامعه رخ میدهد به بقیه هم تعمیم بدهیم خودش یک خطای شناختی است. اما این موضوع میتواند مثل یک زنگ هشدار باشد هم برای خانوادهها هم برای مسئولان و هم کارشناسان مختلف. اینکه ببینند، این نوع از آسیبهای اجتماعی هم در جامعه وجود دارد و هرچند که الان زیاد نیست، اما ممکن است در آینده بیشتر شود.

در حالیکه رییس پلیس استان اصفهان مدعی است دو دختری که چندی پیش دست به خودکشی زدهاند، تحت تاثیر چالش نهنگ آبی قرار گرفتهبودند، تحقیقات و گفت و گو با نزدیکان دختر نجاتیافته نشان میدهد آنها بهخاطر مشکلات روحی و روانی دست به این کار زدهاند. یکی از بستگان دختر نجاتیافته در گفت و گوی اختصاصی با قانون گفته است که نیلوفر قصد خودکشی نداشته و می خواسته مانع از خودکشی دوستش شود.برای هماهنگی بهمنظور تهیه گزارش از «نیلوفر»، دختر نوجوانی که در اقدام به خودکشی موفق نبود به سراغ روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان رفتیم تا در صورت امکان شرایط حضور در بیمارستان محل بستری او را فراهم کند.
عملهای جراحی روی دختر نجات یافته
بیمارستان در بیخبری
فضای بیمارستانی که نیلوفر در آن بستری است، عادی بهنظر میرسد و گذشت چند روز از این اتفاق،سبب شده راهروهای بیمارستان نیز از پچ پچ و صحبتهای درگوشی بیماران و ملاقاتکنندگان و مراجعهکنندگان پیرامون خودکشی دو دختر نوجوان خالی باشد. سر صحبت را با یکی از مراجعهکنندگان باز میکنیم و از او در مورد اقدام به خودکشی آن دو صحبت میکنم.
نیلوفر قصد خودکشی نداشت
در مسیر تهیه گزارش، موفق میشوم همکلاسی سال گذشته نیلوفر را پیدا کنم. «ه-ح» دختر 15 سالهای است که به گفته خودش تا کلاس هشتم با نیلوفر همکلاس بوده و از طرف دیگر با او نسبت فامیلی نیز دارد.
نیلوفر: نه. پل ماشینرو.
عسل: یکسری حرفهایی بود که حال نوشتن وصیتنامه نداشتیم (با خنده) ما حال درس خوندن هم نداریم، چه برسد به نوشتن وصیتنامه. میخواستم بگم خیلی دلم براتون تنگ میشه، میدونم کار اشتباهیه ولی شرایط اینجوری ایجاب میکنه.
نیلوفر گوشی را میگیرد: (با شوخی) واقعا جیگرم کباب شد. منم سلام میکنم به تمام کسایی که این فیلم رو میبینن به خصوص آقا محمد. دارم میمیرم به خدا (نوعی ترس از اقدام به خودکشی) دیدی راست بود؟ دیدی فکر کردی شوخی میکردم؟
عسل: زود باش
نیلوفر: دیدی بهت گفتم بیا، خر شدی نیومدی. خرشدی
عسل: فقط خداوکیلی مشکی نپوشید که ...
نیلوفر: دقیقا. میایم تو خوابتون و میبریمتون. حالا کجا میریم؟ بهشت یا جهنم، وای!
عسل: رفتیم خبرتون میکنیم. به خواب تک تکتون میام. علیالخصوص...
نیلوفر: محمد هم بگو
عسل: مسخرهبازی بسه. خداوکیلی خیلی دوستون داریم اما شما هم کم حرص ندادید. چارهای نیست. چی کارکنیم؟
نیلوفر: مراقب مامان منم باشید، گناه داره. نینی داره.
عسل: مراقب داداش منم باشید. اون دیگه نه آجی داره نه مامان.
نیلوفر: همون که گوشت خالیه. واقعا خیلی سخته.
عسل: اینجا پارک محله است. خیلی باهاش خاطره داریم. خیلی ترس داره. مثل خر چیز خوردیم. 40 هزارتومن دادیم چیز خوردیم. امیرعلی یک ماه شد خبری ازم نگرفتی؛ اما این بار که خبر بگیری، خبر مرگمرو میشنوی. خیلی دلم برات تنگ میشه. برای همه آرزوی خوشبختی میکنم.
نیلوفر: خداحافظ. خداحافظ
این آخرین صحبتهای این دو دختر نوجوان بود که الان یکی از آنها بیش از یک هفته است مهمان خاک شده و داغ عظیمي بر دل مادربزرگ و برادرش و حتی جامعه گذاشته است. نیلوفر همروی تخت بیمارستان خوابیده و معلوم نیست بعد از سپری کردن دوران نقاهت میتواند بهعنوان یک انسان سالم که دست به خودکشی زده و دراینبین دوست صمیمیاش را ازدستداده زندگی کند؟