«من زمانی در شرکتی بسیار مشهور کار می کردم. این شرکت درآمد زیادی هم داشت. این شرکت طبقه دوم و سوم ساختمان چندطبقه ای را اجاره کرده بود. پشت این ساختمان هم راه پله ای داشت که طبقه دوم و سوم را به هم وصل می کرد. راه ورود به طبقه سوم به این صورت بود که باید به طبقه دوم می رفتیم و از پله های پشت ساختمان به طبقه سوم راه پیدا می کردیم. در واقع راه اصلی ورود به طبقه سوم را بسته بودند. هرکسی هم که آنجا میآمد می گفتند اینجا خالی است. فقط کسانی که در این شرکت کار میکردند میدانستند در طبقه سوم چه خبر…