رئیس کل دادگستری استان فارس بیان کرد: اعضا و کارکنان شوراهای حل اختلاف فارس با برگزاری چندین جلسه و استفاده از ظرفیت معتمدین و ریش سفیدان توانستند اولیای دم را از قصاص منصرف نمایند و زندگی دوبارهای به جوان پشیمان بخشیدند.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۱۵۲ مطلب
رئیس کل دادگستری استان فارس بیان کرد: اعضا و کارکنان شوراهای حل اختلاف فارس با برگزاری چندین جلسه و استفاده از ظرفیت معتمدین و ریش سفیدان توانستند اولیای دم را از قصاص منصرف نمایند و زندگی دوبارهای به جوان پشیمان بخشیدند.
پرویز گفت: من و میترا ۱۵ سال با هم زندگی کردیم؛ اما اختلافهای زیاد ما باعث شد از هم جدا شویم. آن روز وقتی اصرارهای بیجای همسرم را برای بازگشت به زندگی دیدم، عصبانی شدم. سر همین موضوع دعوا میان ما بالا گرفت و میترا به سمت آشپزخانه رفت.
دادستان عمومی و انقلاب شهرستان جیرفت از اقدام خداپسندانه خانواده نیکوکار جیرفتی در ماه مبارک رمضان خبر داد و گفت: با گذشت اولیای دم یک محکوم به قصاص پس از ۱۵ سال از اعدام رهایی یافت.
پسر تحصیلکرده که به جرم قتل همخانهای اش و سرقت 30 هزار دلار در چند قدمی چوبه دار قرار داشت، از سوی اولیای دم بخشیده شد.
جلوی او را گرفتم و به بهانه اینکه میخواهم با او حرف بزنم سوار ماشین شدم. وقتی شروع به حرفزدن کردیم، دوباره مثل همیشه با هم درگیر شدیم و من بنزین را روی او پاشیدم و مقداری هم روی خودم ریختم و تا فندک را زدم، خودرو آتش گرفت. درحالیکه هر دو داخل خودرو میسوختیم مردم به کمک ما آمدند و پس از خاموششدن آتش، آمبولانس ما را به بیمارستان منتقل کرد.
مسعود استاد برادر میترا استاد نوشت: «به واسطه پادرمیانی بزرگان کرمانشاه و کشور و همچنین وکلای عزیزمان آقای مسعود افرازه و محمود حاجلویی، پدرم، مادرم و مهیارمان آقای محمدعلی نجفی را بخشیدیم و از خون عزیزمان گذشتیم.»
رئیس شورای قضایی استان در تشریح این پرونده اظهارکرد: مقتول در سال ۸۷ با کلت کمری از ناحیه سر به قتل میرسد که پس از آن متهم با توجه به قرائن موجود به قتل اعتراف و بازداشت میشود. پس از تحمل ۱۱ سال حبس در آستانه اجرای حکم قصاص قرار گرفته بود که با تلاش همکاران قضایی و اداری دادسرای زنجان در محل اجرای حکم در زندان مرکزی زنجان و اخذ رضایت اولیای دم، زندگی دوباره یافت.
قصد کشتنش را نداشتم. بعد از اینکه حرفهای نامزدم را شنیدم به سراغ مقتول و دوستش رفتم. با هم صحبت کردیم و موضوع تمام شد. بعد از سه روز رفتم بیرون؛ روز تولدم بود. با دوستانم به آنجا رفتیم و کمی هم مشروب خوردیم. به مناسبت تولدم جشن گرفته بودیم. آنجا بود که موضوع مزاحمت مقتول را برای دوستم تعریف کردم. او گفت که بیا برویم با او صحبت کنیم تا مشکل حل شود. وقتی به سراغ مقتول رفتیم او هم با دوستانش بود. چهار نفر بودند. صحبت ما به دعوا کشیده شد. هم مقتول و هم من چاقو کشیدیم و من ضربهای به…
جاوید ٦ ماه است که زندگی جدیدی را برای خود آغاز کرده؛ کارگر شهرداری شده و تمام توانش را به کار بسته تا بتواند زندگی سالمی را در پیش بگیرد. میخواهد فرزندی خوب برای خانوادهاش، جامعه و خانواده مقتول باشد.