باد گرانی و سایه تورم
تورم تنها افزایش عددها نیست، زلزلهایست زیر پوست خانهها، بر دیوار دلها ترک میاندازد، در این بازه، تورم مواد خوراکی از ۶۰ درصد نیز گذشت، و برخی اقلام اساسی، همچون برنج و روغن، نزدیک به دو برابر افزایش قیمت را تجربه کردند.
مردی در کنار نانوایی دست در جیب خالیاش ایستاده است و کودکی در آغوش مادرش شمار اسکناسهای رنگرفته را از پشت شیشه کدر مینگرد که اسکناسهای رنگباخته را چگونه میان دستها جابهجا میکنند. پول، دیگر نشانهی توانمندی نیست؛ برگهایی است پاییزی که در باد تورم یکییکی فرو میریزند و دیگر باز نمیگردند.
زمانی، سفرهها سرشار از خنده بودند؛ بوی برنج تازه و چای داغ میان گفتوگوها میچرخید. امروز اما چای سرد میشود پیش از آنکه کسی سخن بگوید. سکوت سنگین میان مردم پیچیده است، سکوتی که از گرانی و بیرمقی لبها جان گرفته. تورم تنها افزایش عددها نیست، زلزلهایست زیر پوست خانهها، بر دیوار دلها ترک میاندازد، در این بازه، تورم مواد خوراکی از ۶۰ درصد نیز گذشت، و برخی اقلام اساسی، همچون برنج و روغن، نزدیک به دو برابر افزایش قیمت را تجربه کردند.
این اعداد، شاید خشک و سرد باشند، اما در کوچههای زندگی، معنایش ساکت شدن خندهی کودکان و خالیتر شدن بشقابهاست. در بازار، چهرهی فروشنده لبخند میزند، ولی صدایشان لرزان است. آهسته میگوید هر روز قیمتها تغییر میکند، خریدار قیمتها را میپرسد، و هر جملهاش بوی ناامیدی دارد، گویی ثبات از دنیا رفته ، در گوشهای دیگر، کارگری خسته نان را تقسیم میکند و میگوید: با این دستها نان در میآورم، اما گاهی نان از دستم میگریزد. در مطبهای شلوغ، صدای خستگی از نفس بیمار بلندتر است. پیرزنی میگوید نسخهام پر است از داروهایی که بیمه قبول نمیکند!! و مردی دیگر آه میکشد بیمهای دارم که فقط نام دارد، نه پناه !!
چنین روایتهایی، گویی فصل دیگری از کتاب تورماند؛ فصلی که در آن رنج جسم، با فشار اقتصادی پیوند خورده و ضعف بیمه درمانی در برابر هزینههای رو به فزونی، امید را در دل بیماران کمرنگتر کرده و سایهای دیگر از بیاعتمادی بر زندگی گسترانده است.
و با این همه، هنوز در ژرفای دل مردم، چراغ پایداری روشن است، چراغی از صبر. مادران هنوز نان را با عشق تقسیم میکنند، کارگران هنوز صبح زود از خانه خارج میشوند با امیدی کوچک اما زنده و جوانان در دل تلاطم قیمتها، هنوز رویای روزی آرامتر را میپرورانند.
شاید همین عشق و صبر، آخرین سنگر آدمیست در برابر سیل سرد تورم. روزها میگذرند، قیمتها بالا میروند، اما انسان، همین موجود مقاوم و امیدآفرین، هنوز ایستاده تا شاید روزی فرا رسد که عقل و اعتماد جای اضطراب را بگیرد، و اقتصاد اعداد را نسنجد، و مردم عشق را حفظ کنند؛ چراکه هنوز، زنده بودن خود نشانهای است از امیدیست که خاموش نخواهد شد.