شبی نَبوده که من یادِ روی او نکنم / وَ با خیالِ رُخش باز گفتوگو نکنم

یکی از زیباترین غزلهای اسماعیل خویی را در ادامه بخوانید.
فرارو- اسماعیل خویی از دوستان و شاگردان نزدیک مهدی اخوانثالث بود. او را باید یکی از بهترین شاعران قرن پیش ایران دانست.
به گزارش فرارو، خویی را شاعری است که در همه قوالب شعر فارسی تبحر ویژهای دارد. بسیاری او را به خاطر غزلها و اشعار نیماییاش و بسیاری نیز او را با رباعیهای دلپذیرش میشناسند.
شعر
شبی نَبوده که من یادِ روی او نکنم
وَ با خیالِ رُخش باز گفت وگو نکنم
چنان حضور مییابد به پیشِ من کانگار
نظر کنم به رُخش، یادِ روی او نکنم!
زنی که نیست دگر در جهان، دریغادرد!
چرا به نیستنش هیچگاه خو نکنم؟
وَ خوگریست همالِ فرامُشی، کاری
اگر چه سخت ولی ممکن، از چه رو نکنم؟
بلی، من این نکنم، بل که سخت کوشم تا
نظر بدآنچه کند زنده یادِ او نکنم!
ولی، به دیدنِ هر موی و روی خوش، نشود
که باز یاد از آن ویژه روی ومو نکنم!
زنی که نیست، دریغا! فرای دسترس است:
نمی توانمش، امّا، که آرزو نکنم!