علی ربیعی: چرا همچنان روی فرمولهای دهه شصت اصرار دارید/ ارزشهای این نسل دگرگون شده

امسال دانشگاهها در شرایط سیاسی، اجتماعی و روانی خاصی بازگشایی میشود. مهمترین چالش امروز جامعه دانشگاهی، ناآگاهی سیاستگذاران از آرزوها، انگیزهها و سبک زندگی دانشجویان نسل جدید است.
علی ربیعی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اول مهر، روز بازگشایی مدارس و دانشگاهها، مسائل و موضوعات مختلفی را در پیش روی ما قرار میدهد:
۱- امسال دانشگاهها در شرایط سیاسی، اجتماعی و روانی خاصی بازگشایی میشود. عدم توجه به این شرایط روانی و اصرار بر روشهای دانشگاهزدایی که در دولت سیزدهم با شدت زیادی دنبال میشد، نه تنها پاسخگو نبوده، بلکه مسالهآفرین هم خواهد شد.
در واقع، مهمترین چالش امروز جامعه دانشگاهی، ناآگاهی سیاستگذاران از آرزوها، انگیزهها و سبک زندگی دانشجویان نسل جدید است. ارزشهای این نسل - مانند ارزشهای دو دهه اخیر - دگرگون شده، اما سیاستها همچنان بر قالبها و فرمولهای دهه شصت اصرار میورزند. نتیجه چنین رویکردی، تعمیق شکافها و افزایش تعارضهاست. پافشاری بر انتظارات ایدئولوژیک و فرهنگی، آن هم با بیتوجهی به تحول ارزشهای دانشجویان، موجب تضعیف کارکرد اصلی دانشگاه یعنی آمادهسازی جوانان برای ورود به جامعه شده است.
حضور و کنشهای اعتراضی دانشجویان در پاییز ۱۴۰۱ را نیز باید در همین چارچوب تحلیل کرد؛ جایی که نگاههای قدیمی توان درک رفتارهای پیشبینیناپذیر نسل تازه را نداشتند. امروز، ارزشهای دانشجویان آمیزهای از دغدغههای بقا، روحیه ابراز وجود، شالودهشکنی، میل به رهایی و استقلال است. اما دانشگاه، همچنان فاقد ساختار، سیاست و مدیریتی هماهنگ با این واقعیتهاست؛ شکافی که به یکی از جدیترین مسائل در رابطه میان دانشجو و دانشگاه بدل شده است.
۲- یکی از مفاهیم قدرت در دهههای اخیر دانش انباشته و نیروهای انسانی با دانش هستند. میزان فارغالتحصیلان دختر و به خصوص دختران در حال تحصیل بیش از پسران بود و در کل نیز برابری میکند.
بهرغم پایین بودن نرخ مشارکت زنان، در آینده، زنان موتور توسعه ایران خواهند بود و از سویی معتقدم تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایران، هماکنون زنپایه بوده و در آینده نیز در عرصههای اقتصادی و در افقی بلندمدتتر در عرصه سیاسی نیز چنین خواهد بود. این همان موضوعی است که سیاستگذاران به آن واقف نشده که در صورت عدم توجه به آن، زنان تحصیلکرده به شکل تعارضآمیزی زمینههای تغییر را دنبال خواهند کرد.
۳- جمعیت بیش از ۸۵ میلیون نفری ایران، قریب به 22 میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی دارد. این در حقیقت، قدرت بیبدیل ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهاست. این همان تفاوتی است که در صورت فراهم آمدن شرایط، زمینههای توسعه ایران را جهشوار همچون فنری رها شده ممکن میسازد.
۴- یکی از مسائل مهم دانشگاه که ناشی از سیاستهای گذشته بوده و ادامه یافته، بحث نابرابری و عدم توازن علمی در خروجیهای دانشگاهی مختلف است. مطالعات نشان میدهد دانشجویان دانشگاههای تراز اول عمدتا از افراد نسبتا باهوش طبقه متوسط به بالا هستند در صورتی که در چند دهه گذشته حضور متوازنی از طبقات پایین اجتماعی و حتی روستاها در این دانشگاهها به چشم میخورد. علت اصلی آن را میتوان در بیعدالتی آموزشی نهادینه شده در مقاطع مدارس از دبستان تا دبیرستان جستوجو کرد.
ریشه نگاه اقتصادی به دانشگاه، به دولت نهم بازمیگردد؛ رویکردی که در نزاع سیاسی آن زمان، رقابت ناسالم میان برخی دانشگاهها، به «دانشگاهزدایی» دامن زد. امروز نیز همین منطق تجاری، پذیرش در مقاطع ارشد و دکترا را از مسیر ارزیابیهای علمی دقیق خارج کرده است. شواهد متعدد نشان میدهد که گاه ورود به این دورهها، بیش از آنکه بر پایه نیاز علمی جامعه باشد، به سادگی یک ثبتنام تلقی میشود؛ ذهنیتی که اعتبار آموزش عالی را تهدید میکند.
۵- حفظ استقلال دانشگاه؛ یکی از موضوعات مشترک مورد ابهام دانشجویان و اساتید به خصوص در رشتههای علوم انسانی، عدم استقلال گروههای علمی، انجمنهای علمی و عدم ایجاد فضایی برای کنشهای انتقادی و فعالیتهای اجتماعی است.
در گذشتهای نه چندان دور روند جذب استادان که همسو با ذائقه سیاسی دولت قبل و بدون طی مسیرهای متعارف گزینش دانشگاهی بود - همانند بورسیههای جنجالی دولت دهم - نشانهای نگرانکننده از بیاعتنایی به استقلال گروههای علمی در دانشگاهها بود. وقتی آرای استادان در انتخاب مدیران گروهها نادیده گرفته میشود، نتیجه در کوتاهمدت نومیدی نیروهای شایسته و در بلندمدت، چیزی فراتر از «دانشگاهزدایی» نخواهد بود؛ مسیری که اعتبار علمی را نه به آرامی، بلکه با شتاب از درون میفرساید.
تداوم این روند باعث شکست آموزش عالی خواهد شد. برخی سیاستهای جذب و آزادی عمل دانشجویان، نحوه بهکارگیری استادان و تعاملات داخلی دانشگاهها، روندی را رقم زده که به تدریج کارکردهای بنیادین این نهاد را تهی میکند. دانشگاه که باید بر محور رابطه استاد و دانشجو، زیرساختهای علمی و قواعد پژوهشی شکل بگیرد از ماموریت اصلی خود یعنی پرورش نظریهپردازانی که با تکیه بر دانش نو، موتور محرک توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشند، فاصله میگیرد.