معرفی کتاب:
«شاه کرنشکنان میکُشد»؛ روایت تلخیها و سرکوبها با طنز

کتاب «شاه کرنشکنان میکشد» نُه جُستار زندگینامهوار از هرتا مولر است که نشر برج آن را با ترجمه امیر معدنیپور منتشر کرده است. داستان حول محور چهار دوست میچرخد که در یک کارخانه نساجی کار میکنند و تحت نظارت دایمی و ترس از پلیس مخفی، زندگی روزمره خود را سپری میکنند.
اسدالله امرایی در اعتماد نوشت: «از همان اول یک کلمه شاه هم نبود که در یادداشتها از قلم بیندازم. همیشه رویش خیره میماندم. کلمه شاه را از همه نوشتهها بریده بودم. یکبار شاههای روی میز را شمردم بیستوچهار شاه کنار همدیگر بودند. گذاشتم یکیشان به یادداشتم راه بیابد تا به یادداشت پا گذاشت، قافیهپردازی آغاز شد.
این نشان میداد که آدم میتواند با قافیه درآوردن شاه را به پاسخگویی وادارد. میتواند شاه را مضحکه کند. قافیه، ضربان قلب شاه را بالا میبرد حال آنکه خودش بانی بالا رفتن ضربان قلب بسیارانی بوده. قافیه راهی میگشاید به آشفتگیای که شاه بانیاش بوده است. قافیه همزمان تکان میدهد و نظم میبخشد.»
کتاب «شاه کرنشکنان میکشد» نُه جُستار زندگینامهوار از هرتا مولر است که نشر برج آن را با ترجمه امیر معدنیپور منتشر کرده است. داستان حول محور چهار دوست میچرخد که در یک کارخانه نساجی کار میکنند و تحت نظارت دایمی و ترس از پلیس مخفی، زندگی روزمره خود را سپری میکنند. هر کدام از این شخصیتها به نوعی با رژیم درگیر هستند و در تلاشند تا در این شرایط سخت، هویت و انسانیت خود را حفظ کنند.
رمان به مضامین اصلی مانند دیکتاتوری و سرکوب، ترس و پارانویا، از دست دادن هویت و مقاومت پرداخته است. شخصیتهای داستان در فضای ترس و پارانویا زندگی میکنند و نمیتوانند به کسی اعتماد کنند. رژیم تلاش میکند تا هویت و فردیت افراد را از بین ببرد و آنها را به مهرههای بیاراده تبدیل کند، اما شخصیتها در برابر این سرکوبها مقاومت میکنند و سعی دارند انسانیت خود را حفظ کنند.
هرتا مولر در این کتاب با زبانی ساده و استعاری از رنجهای خود و دیگر دگراندیشان تبعیدی و مهاجر و تمامی ستمدیدگان قربانی حکومت خودکامه میگوید و بیپیرایگی گفتارش همدلی خوانندگان را برمیانگیزاند. جُستارهای هرتا مولر به مضامینی چون دیکتاتوری و سرکوب، ترس و پارانویا، از دست دادن هویت و مقاومت پرداخته است. مولر در این جستارها از زبانی شاعرانه و استعاری استفاده میکند تا فضای خفقانآور رژیم را به تصویر بکشد.
شخصیتهای روایت شده افرادی معمولی هستند که در شرایطی غیرمعمولی قرار گرفتهاند. هرتا مولر با اینکه راوی تلخیها و سرکوبهاست، اما در گوشه گوشه روایتش از طنز غافل نمیشود.
به عنوان مثال در جایی که از نسبت اشیا با شخصیت صاحبشان سخن میگوید، درباره اشیای بهجا مانده از پدرش مینویسد: «وقتی پدرم مرد بیمارستان، دندان مصنوعی و عینکش را داد به من. پیچگوشتیهای کوچکش توی کشوی آشپزخانه میان قاشق و چنگالها بودند. مادام که پدر زنده بود مادر هر چند روز یکبار میگفت ابزار جایش توی کشو [آشپزخانه] نیست و پدر باید جابهجایشان کند. پس از مرگ پدر ابزارها سالها همانجا ماندند. آن وقت دیگر دیدن پیچگوشتیها توی کشوی آشپزخانه به مذاق مادر بد نمیآمد. حال که دیگر صاحب پیچگوشتیها سر میز نمینشست، خوب بود دستکم ابزارش میان قاشق و چنگالها باشد. به تدریج به دستهای مادرم شرم خزید و به نظم و ترتیبش استثناهایی بزرگمنشانه. با خودم تصور کردم که اگر پدر باز سر میز میآمد حتی اجازه داشت به جای کارد و چنگال با پیچگوشتی غذا بخورد.»