شهرزاد سینمای ایران لب فروبست؛ داستان نامهربانیهای سینما با اهالی سینما

در روزگاری که صحنههای تئاتر و پردههای سینمای این مملکت جولانگاه بدنسازها و خوانندههای پاپ و مدلها و انواع افراد بیربط به سینما و تئاتر است، چه میشد اگر گوشهای هم برای زنی تنها با آن همه درد و استعداد کنار گذاشته میشد؟ کبری امینسعیدی، با نام هنری شهرزاد درگذشت. او که از اولین کارگردانان زن سینمای ایران بود، در حالی از دنیا رفت که بار سالها تنهایی و فقر را بر دوش میکشید.
فرارو- مهدی دهقان؛ کبری امینسعیدی با نام هنری شهرزاد، بازیگر و شاعر و نویسنده و کارگردان ایرانی بود. او در سینمای پیش از انقلاب با بازیگران و کارگردانان بزرگ زیادی همکاری کرده بود.
به گزارش فرارو، شهرزاد، در سال 1329 در تهران متولد شد. روزگار کودکی خود را در فقر گذارند و در سنین نوجوانی در خیابان لالهزار مشغول به کار شد. رفتهرفته وارد دنیای تئاتر و پس از آن سینما شد. اولین فیلم مهم شهرزاد، فیلم قیصر به کارگردانی مسعود کیمیایی بود که در آن با بهروز وثوقی همبازی شد.
درگذشت
شهرزاد در 27 مرداد 1404 در حالی که از تنهایی و فقر مالی رنج میبرد دار فانی را وداع گفت.
زندگی و کارنامه شهرزاد
شهرزاد پس از ورود به سینما، نقشهای کوتاهی را به عهده گرفت. رفتهرفته نقشهای مهمتر نیز به او پیشنهاد داده شد و با حضور در فیلم قیصر، برای بسیاری از دوستداران سینما به چهرهای شناختهشده تبدیل شد.
در ادامه با بازی در فیلمهای کارگردانانی مانند امیر نادری و کامران شیردل و... به شهرت بیشتری رسید.
شهرزاد، رفتهرفته رو به فیلمسازی آورد. او از اولین کارگردانان زن تاریخ سینمای ایران بود. بعد از ساخت چند فیلم کوتاه، فیلم بلندی به نام «مریم و مانی» را با تهیهکنندگی پوری بنایی ساخت. فیلم مریم و مانی از اولین فیلمهای تاریخ سینمای ایران با قهرمان زن بود.
در همان سالها داستانهای کوتاه و اشعار شهرزاد نیز در انتشارات و مجلههای متفاوتی به چاپ رسید.
شهرزاد، بعد از انقلاب به ناگاه ناپدید شد. سال 1364 در حالی که تقریبا همه چیزش را از دست داده بود، به آلمان رفت و به مدت هفت سال در آلمان زندگی کرد.
در بخشی از مستند «شهرزاد» که مهران زینتبخش ساخته است، شهرزاد دلیل برگشتنش به ایران را نداشتن تاب و توان دوری از ایران میداند. او ضمن اشاره به ناراحتیهای روحیای که برایش پیش آمده بود، میگوید: «دکترم گفت درد تو درد وطنه!»
به هر حال شهرزاد پس از هفت سال به ایران برگشت. پس از بازگشت به ایران، به دلیل فقر مالی مجبور بود در شهرهای مختلفی زندگی کند. او مدتی در شمال ایران، مدتی درکرمان، طبس و روستاهای اطراف شهرهای گوناگون ایران زندگی کرد.
نامهربانی سینمای ایران با اهالیاش
در بخشهایی از مستند شهرزاد، همایون ارشادی برای لحظاتی با او گفتگو میکند. ارشادی، در حالی که شهرزاد از اتفاقاتی که در طول سالیان برایش افتاده حرف میزند، او را بابت منفعلبودن نقد میکند. ارشادی از شهرزاد میخواهد که به جای اعتراضکردن، به کارهای دیگری مشغول شود.
در بخشی از این گفتگو ارشادی میگوید: «آقای کریمی هم بعد از انقلاب حق کارکردن نداشت، اما فکرش کار کرد و رفت کارهای دیگری کرد.»
شهرزاد پاسخ میدهد: ما گلدوزی کردیم، خیاطی کردیم، فروشندگی کردیم و... دخل و خرجمان با هم نمیخورد و مجبور بودیم تهران را ترک کنیم.»
گذشته از تمام اینها، آیا در طول این سالیان، کسی نباید پیگیر زندگی افرادی میشد که روزگاری در سینمای ایران زحمت کشیدهاند؟ آن هم هنرمندی مانند شهرزاد که به هر حال از اولین کارگردانان زن سینمای ایران بود. زنی که آجرآجر خودش را ساخته بود. زنی که از دل فقر در لالهزار راهی برای خودش پیدا کرده و تبدیل به یکی از اولین کارگردانان زن تاریخ سینمای ایران شده بود؛ شاعر بود، نویسنده بود، بازیگری هم میکرد.
در روزگاری که صحنههای تئاتر و پردههای سینمای این مملکت جولانگاه بدنسازها و خوانندههای پاپ و مدلها و انواع افراد بیربط به سینما و تئاتر است، چه میشد اگر گوشهای هم برای زنی تنها با آن همه درد و استعداد کنار گذاشته میشد؟
چرا هیچکس از شهرزاد سراغی نگرفت؟ زنی که با وجود آن همه درماندگی و تنهایی باز هم تاب دوری از وطنش را نداشت. زنی که «دردش درد وطن بود».