اشغال غزه به سبک نتانیاهو: طرحی برای نابودی یا بقای سیاسی؟
بنیامین نتانیاهو واقعاً به دنبال چیست؟

دولت نتانیاهو طرح اشغال مجدد غزه را با هدف ادعایی نابودی حماس تصویب کرده، اما منتقدان آن را تلاشی برای طولانی کردن جنگ و حفظ قدرت میدانند. حماس اکنون ساختاری چریکی دارد و نابودی کاملش دشوار است. نتانیاهو برای بقای سیاسی، رضایت احزاب افراطی را جلب و از اصلاحات انتخاباتی و سرکوب مخالفان الهام گرفته است. بحران انسانی و گرسنگی در غزه ادامه دارد، اما افکار عمومی اسرائیل عمدتاً بر گروگانها و پیامدهای هفتم اکتبر متمرکز مانده است.
فرارو– آیزاک چوتینر خبرنگار بخش بین الملل نشریه نیویورکر
به گزارش فرارو به نقل از نشریه نیویورکر، روز جمعه، دولت بنیامین نتانیاهو طرحی را به تصویب رساند که بر اساس آن، اسرائیل کنترل شهر غزه را در دست خواهد گرفت؛ شهری که اکنون حدود یک میلیون فلسطینی معادل نزدیک به نیمی از جمعیت کل نوار غزه در آن زندگی میکنند. بسیاری از این افراد به دلیل پیشروی ارتش اسرائیل و کنترل ۷۵ درصد دیگر از این منطقه، ناچار به پناه بردن به غزه شدهاند.
بنیامین نتانیاهو این طرح را که به گفته او برای «ریشهکن کردن حماس» ضروری است، با جدیت دنبال میکند؛ اما بخش قابل توجهی از فرماندهان نظامی اسرائیل و حتی شماری از سیاستمداران میانهرو و راستگرای میانه با آن مخالفاند. با وجود این مخالفتها، نخستوزیر اسرائیل مصمم به ادامه جنگ در غزه به نظر میرسد؛ تصمیمی که بخشی از آن با هدف حفظ حمایت اعضای افراطی کابینهاش اتخاذ شده است، کسانی که آشکارا از اسکان مجدد اسرائیلیها در غزه و واداشتن فلسطینیان به «مهاجرت» سخن میگویند.
یک تهاجم کامل به شهر غزه ممکن است روزها یا حتی هفتهها به طول بینجامد. برخی تحلیلگران معتقدند این تهدید شاید بیش از آنکه برنامهای عملیاتی باشد، تاکتیکی برای فشار بر حماس به منظور آزادی حدود بیست گروگان زنده باقیمانده در غزه است. با این حال، در صورت آغاز چنین عملیاتی، تقریباً قطعی است که بحران انسانی موجود بهطور جدی تشدید خواهد شد.
بر اساس آمار وزارت بهداشت غزه، تا روز شنبه، ۲۱۲ فلسطینی از آغاز جنگ بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادهاند و بازماندگان نیز با بحرانی انسانی روبهوخامت دست به گریباناند. شمار کل کشتهشدگان فلسطینی تاکنون از شصت هزار نفر فراتر رفته است.
من اخیراً با آموس هارل، تحلیلگر امور دفاعی در روزنامه هاآرتص، تلفنی گفتوگو کردم. در این گفتوگو که برای اختصار و وضوح ویرایش شده، درباره ابعاد نظامی و سیاسی این مسئله، احتمال اسکان مجدد اسرائیلیها در غزه و تغییرات شخصیتی نتانیاهو از آغاز جنگ صحبت کردیم.
آنچه نتانیاهو از نظر نظامی پیشنهاد میدهد دقیقاً چیست و چرا این گام تا این حد تهاجمی است؟
همواره این پرسش مطرح است که منظور واقعی بنیامین نتانیاهو چیست. او نه دقیقاً آنچه را که میگوید، منظور دارد و نه آنچه را که منظور دارد، صریح بیان میکند ؛ از همین رو، گاه دشوار است معنای دقیق اظهاراتش را دریافت. آنچه او بهطور علنی اعلام میکند، این است که اقدام پیشنهادیاش راهی برای شکست کامل و نابودی نهایی حماس است.
به باور نتانیاهو، با فروپاشی امیدها به مذاکرات برای توافق مبادله گروگان، راه درست از سرگیری فشار نظامی بر حماس خواهد بود. بر این اساس، او اشتغال شهر غزه را پیشنهاد میکند؛ اقدامی که اسرائیل از ماههای نخست جنگ انجام نداده بود. نتانیاهو مدعی است اگر جمعیت غیرنظامی از غزه خارج شود و سپس ارتش با نیروهای حماس در این شهر درگیر گردد، این روند بهتدریج به شکست این گروه منجر خواهد شد و به شکلی معجزهآسا، آزادی گروگانها نیز در پی خواهد آمد.
پس مردم را بیرون میکنید، حماس میماند و بعد حماس را شکست میدهید؟ آیا این ایده شبیه آنچه نتانیاهو پیشتر گفته و شکست خورده نیست؟ آیا چیز تازهای در این طرح وجود دارد؟
هرچند منتقد و مخالف بنیامین نتانیاهو هستم، اما باید پذیرفت که تلاشهای پیشین اسرائیل برای تصرف شهرها به هدف اعلامشده نخستوزیر یعنی نابودی کامل حماس نینجامید. با این حال، مرور عملیاتهای خانیونس و رفح نشان میدهد که ارتش اسرائیل توانست تقریباً تمام جمعیت را در مدت کوتاهی بیرون براند. به یاد داریم که بر سر رفح، میان دولت جو بایدن و نتانیاهو مشاجرهای جدی درگرفت، اما با وجود این اختلافات، اسرائیل جمعیت را تخلیه کرد و شمار قابل توجهی از نیروهای حماس را از میان برد. پرسش این است که آیا این بار نتیجه متفاوت خواهد بود؟ پاسخ منفی است؛ بعید میدانم این عملیات سرنوشتی غیر از موارد پیشین پیدا کند.
تفاوت اصلی امروز با گذشته در ماهیت حماس است؛ این گروه دیگر یک سازمان نظامی کلاسیک با سلسلهمراتبی روشن، شبکههای دقیق فرماندهی و کنترل و رهبران مشخص برای تصمیمگیری نیست. حماس اکنون به یک گروه با تاکتیکهای چریکی تبدیل شده است. بیشتر رهبرانش کشته شدهاند و بخش عمده نیروهایش یا مجروحاند یا از میان رفتهاند. جای آنها را نسل جوانتری؛ گاه نوجوانانی که تنها آموزشهای اولیه میبینند و بلافاصله به خط مقدم فرستاده میشوند، گرفته است. در برابر چنین ساختاری، شکست دادن کامل دشمن دشوار است؛ اینجا خبری از پیروزی نمادین یکباره وجود ندارد.
به گمان من، هدف واقعی بنیامین نتانیاهو چیز دیگری است. آنچه برای بقای سیاسی او اهمیت دارد، طولانی کردن جنگ است و این بهترین بهانه برای پرهیز از انجام هر اقدام جدی در داخل کشور از جمله جلوگیری از آغاز تحقیقات مستقل درباره وقایع هفتم اکتبر می باشد. تداوم جنگ احتمالاً محاکمه فساد او را نیز به تعویق خواهد انداخت. [سیاستمداران مخالف خواستار تشکیل کمیسیونی برای بررسی شکستهای امنیتی و اطلاعاتی هفتم اکتبر شدهاند، اما نتانیاهو این ایده را رد کرده و مدعی شده است که نتیجه چنین کمیسیونی از پیش تعیین شده است و نسبت به نقش «دولت پنهان» هشدار داده است.] احزاب افراطی و مذهبی-ملیگرای کابینه او نیز از هرگونه تلاش تازه برای اشغال نوار غزه استقبال میکنند.
در واقع، ارتش اسرائیل این سناریو را در نقاط دیگری از غزه و در مراحل پیشین جنگ نیز اجرا کرده است: بیرون راندن جمعیت با وجود پیامدهای انسانی فاجعهبار و ویران کردن کامل شهرها. حتی اگر اسرائیل موفق شده باشد شمار زیادی از نیروهای حماس را از میان برده و زنجیره فرماندهی این گروه را تضعیف کند، واقعیت این است که ساختار سازمانی پیشین حماس دیگر وجود ندارد. امروز با سازمانی روبهرو هستیم که حتی بدون یک فرماندهی منسجم، همچنان قادر است از میان جمعیت محلی نیروهای تازه جذب کند. حماس قواعد بازی را تغییر داده است.
دقیقاً منظورتان از «منطق اسرائیل» چیست؟
این پرسش مهمی است. منطق پشت رویکرد اسرائیل چنین است: اگر فشار نظامی به اندازه کافی شدید باشد، طرف مقابل ناگزیر به عقبنشینی میشود؛ زیرا از منظر عقلانی ادامه مقاومت بیفایده خواهد بود. اما این روش در مورد حماس کارایی ندارد. این گروه بر پایه ایدئولوژی جهادی عمل میکند و نگاهش معطوف به افق بلندمدت است نه به دستاوردهای کوتاهمدت.
بارها خواندهام که این اقدام تازه نتانیاهو در داخل اسرائیل هم محبوبیت چندانی ندارد و از طرفی همه میگویند او یک سیاستمدار بهغایت عملگراست. در ظاهر این دو با هم تناقض دارند، اما پیشتر گفتید که این وضعیت میتواند باعث ماندگاری او در قدرت شود. منظورتان چه بود؟
پیش از هر چیز باید گفت که این طرح در میان افکار عمومی بهشدت نامحبوب است؛ همانگونه که خود دولت نیز با بیاعتمادی گسترده روبهروست. نتایج همه نظرسنجیهای انجامشده از آغاز جنگ تاکنون نشان میدهد که میزان اعتماد عمومی به بنیامین نتانیاهو در پایینترین سطح قرار دارد و اگر امروز انتخابات برگزار شود، او بهاحتمال زیاد شکست خواهد خورد. اکثریت مردم از توافقی برای آزادی گروگانها حمایت میکنند، حتی اگر این امر مستلزم آزادی همه زندانیان حماس در اسرائیل باشد. همچنین، یک اکثریت ثابت خواستار تشکیل کمیتهای مستقل برای تحقیق درباره وقایع هفتم اکتبر هستند؛ کمیتهای که پیشبینی میشود در نهایت نقش نتانیاهو در این رویدادها را آشکار کند.
با این حال، برگزاری انتخابات زودهنگام مستلزم صدور رأی عدم اعتماد به دولت است؛ سناریویی که بنیامین نتانیاهو بهتر از هر سیاستمدار دیگری میداند چگونه از آن جلوگیری کند. او با وجود سقوط شدید در شاخصهای محبوبیت، همچنان اکثریتی باثبات در کنست در اختیار دارد و برای حفظ این موقعیت، ناچار به تأمین رضایت شرکای سیاسیاش است. در این میان، دو حزب افراطی به رهبری ایتامار بنگویر و بتسلئیل اسموتریچ اهدافی آشکار و رادیکال دنبال میکنند؛ اهدافی که از صرف «پیروزی در جنگ» فراتر میرود. آنان خواهان نابودی کامل غزه، اجرای آنچه «مهاجرت داوطلبانه» مینامند که در عمل به معنای مهاجرت اجباری پس از غیرقابلتحمل کردن شرایط زندگی برای فلسطینیان است و بازسازی شهرکهای اسرائیلی در این منطقهاند. اکنون بهروشنی پیداست که برای این سیاستمداران، حتی جان گروگانهای اسرائیلی نیز در اولویت نیست و مرگ آنان به دست حماس، مانعی بر سر پیگیری این اهداف به شمار نمیآید.
آیا فکر میکنید نتانیاهو خواهان بازگشت شهرکها به غزه است؟
بهنظر میرسد بنیامین نتانیاهو، پیش از هر چیز، دغدغه بقای سیاسی خود را دارد. او میداند که ایده «مهاجرت اجباری» فلسطینیان با موانع عملی و واکنش شدید بینالمللی روبهرو خواهد شد. از همین رو، هدفگذاریاش بر یک مسیر ثابت متمرکز نیست. نتانیاهو همواره چند سناریو را بهطور همزمان پیش میبرد، گویی چند «توپ» را در هوا نگاه داشته است و تنها در لحظه آخر مسیر را برمیگزیند؛ مسیری که بیشترین تضمین را برای ادامه حضورش در قدرت فراهم آورد. برای او، بقا نه یک اولویت در میان اولویتها، بلکه اصل حاکم بر تمام تصمیمات سیاسی و نظامی است.
نتانیاهو ریشه در خانوادهای سرشناس و راستگرا دارد و تمام مسیر حرفهای خود را در اردوگاه راست سیاست اسرائیل پیموده است. او همواره از گسترش شهرکسازی حمایت کرده و با روی گشاده از طرح پیشنهادی دونالد ترامپ استقبال نمود؛ طرحی که در عمل میتوانست به معنای بیرون راندن ساکنان غزه و تبدیل این منطقه به «ریویرا»ی تازه با نوعی حضور دائمی اسرائیل باشد. با چنین پیشینه و مواضعی، بعید نیست که نتانیاهو به چنین سناریویی تمایل داشته باشد؛ حتی اگر اجرای آن را نه در یک شب، که بهصورت تدریجی دنبال کند.
بحثی پایدار در محافل سیاسی اسرائیل جریان دارد: آیا اقدامات نتانیاهو در ماههای اخیر بر پایه طرحی از پیش تدوینشده بوده است یا صرفاً حاصل تصمیمگیریهای لحظهای برای حفظ قدرت؟ شماری از هواداران او روایتی منسجم ارائه میکنند که نقطه آغاز آن را هشتم اکتبر میدانند؛ روزی که نخستوزیر در سخنرانیاش وعده داد «خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد». به باور این گروه، نتانیاهو اکنون به اهداف اصلی این نقشه دست یافته است. در مقابل، منتقدان بر این باورند که نتانیاهو بیشتر بهجای پیروی از یک استراتژی بلندمدت، به اقتضای شرایط تصمیم میگیرد، اولویت اصلیاش بقا در قدرت است و در این مسیر به بداههپردازی سیاسی تکیه میکند.
به نظر میرسد نتانیاهو نه کاملاً بیبرنامه، بلکه سیاستمداری است که بخش عمده تصمیمهایش بر پایه حدس، آزمونوخطا و تلاش بیوقفه برای حفظ قدرت اتخاذ میشود. او یک راستگرای قدیمی است که همواره با ایده تشکیل دو کشور مخالفت کرده، اما در عین حال تاکید کرده که از بازگرداندن شهرکها به غزه حمایت نمیکند. برخلاف بتسلئیل اسموتریچ و همفکرانش، نتانیاهو هیچ پیوند احساسی با شهرکها ندارد و حتی زندگی در آنها را تجربه نکرده است. همین فاصلهگذاری، مواضع او را از جناحهای راستگرای ایدئولوژیک متمایز میکند و نشان میدهد که او بیش از آنکه مجری یک نقشه جامع باشد، در میدان سیاست با بداههپردازی و سازگاری لحظهای پیش میرود.
برداشت شما از احساسات مردم اسرائیل نسبت به جنگ چیست، فارغ از موضوع مهم آزادی گروگانها؟ صحبتهایی بوده که جنگ برای اسرائیلیها چندان واقعی نشده، چون رسانهها به جز روزنامه شما به هزینههای انسانی آن توجه چندانی نکردهاند. آیا احساس میکنید تمایلی برای پایان جنگ وجود دارد، غیر از تمایل به دستیابی به توافق آزادی گروگانها؟ یا اینکه تلفات فلسطینیها اصلاً در اولویت فکری مردم نیست؟
نخست باید اذعان کرد که افکار عمومی اسرائیل تا حد زیادی از واقعیتهای میدانی غزه، آنگونه که رسانههای بینالمللی روایت می کنند، فاصله دارد. پوشش خبری شبکههای تلویزیونی اسرائیل محدود و گزینشی است؛ بسیاری از تصاویر با سانسور همراه میشود و بحثهای جدی پیرامون آن شکل نمیگیرد. این شکاف اطلاعاتی ریشه در فضای پس از هفتم اکتبر دارد؛ روزی که همچنان سایهاش بر جامعه سنگینی میکند. سوگواری ملی ادامه دارد و در چنین فضایی، همدلی عمیق با رنجهای بیرون از مرزها بهویژه آنچه در غزه میگذرد، کمتر مجال بروز مییابد.
نتانیاهو بهوضوح اهمیتی به گروگانها نمیدهد و در ماجرای هفتم اکتبر هم خراب کرده است. آیا این به این معنا نیست که پس از انتخابات بعدی دوران سیاسیاش به پایان میرسد؟
بهگفته بسیاری از تحلیلگران، که شواهد را کنار هم میگذارند، بنیامین نتانیاهو دیگر ارادهای برای برگزاری کامل و آزاد انتخابات ندارد. آنها معتقدند او از الگوهایی چون دونالد ترامپ در آمریکا، ویکتور اوربان در مجارستان و حتی تجربه لهستان در سالهای اخیر الهام گرفته است؛ یعنی تضعیف ساختارهای دموکراتیک و ایجاد فضای ارعاب برای جناح مرکز-چپ. این روند، به باور منتقدان، پیشتر آغاز شده است؛ از جمله با انتصاب ایتامار بنگویر در رأس پلیس که به تغییر رویکرد در مواجهه با معترضان منجر شد. سادهترین ابزار در این رویکرد، بهزعم منتقدان، ارعاب رأیدهندگان و احزاب عرب بهمنظور محدود کردن مشارکت آنها در فرایند سیاسی است.
تا پیش از سال ۲۰۲۳، بنیامین نتانیاهو چهرهای داشت که حتی منتقدان سرسختش هم بهخوبی میشناختند: سیاستمداری که استاد مانور و دستکاری صحنه سیاسی بود، اهل دروغگویی و معاملهگری برای بقا، اما بهطرز محسوسی محتاط در استفاده از نیروی نظامی. او سالها از ورود گسترده نیروهای زمینی پرهیز میکرد، هراسان از پیامدهای غیرقابلپیشبینی و تلفات انسانی که میتوانست کنترل اوضاع را از دستش خارج کند.