آخرین وضعیت پروندههای کشتهشدگان بندر شهیدرجایی؛ فقط ۸ خانواده توانستند شکایت کنند

پس از سهماه از انفجار مهیب بندر شهید رجایی، بسیاری از خانوادههای بازمانده حتی فرصت شکایت هم نیافتهاند. بعضی از آنها میگویند شرکت پیمانکار، با تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم، آنها را از پیگیری حقوقی منصرف کرده و درحالحاضر تنها ۸ خانواده، از میان ۵۸ خانواده بازمانده، شکایت رسمی ثبت کردهاند. دادگاهها هم هنوز بینتیجهاند، پروندهها مُهر «محرمانه» خوردهاند و هیچکس پاسخ نداده که دقیقاً چه چیزی در آن محموله مرگبار بوده و چهکسی مسئول این فاجعه است.
روزنامه هم میهن در گزارشی پروندههای کشتهشدگان بندر شهیدرجایی را بررسی کرده است.
در ادامه بخشی از این گزارش را میخوانید: چندروز دیگر که برسد، سهماه از انفجار مهیب بندر شهید رجایی گذشته؛ حادثهای که جان ۵۸ نفر را گرفت، صدها نفر را زخمی کرد و دهها خانواده را داغدار. اما هنوز هیچکس پاسخ روشنی نداده و هیچ مقام مسئولی عذرخواهی نکرده است.
گرچه بخش زیادی از دیهها پرداخت شده، اما بسیاری از زخمیها هزینه جراحیها را از جیب دادهاند، مستمریها بر مبنای روزهای کارکرد محاسبه شدهاند و تنها فردی که عنوان «شهید» گرفته، یک فرمانده نظامی بوده. بسیاری از خانوادههای بازمانده حتی فرصت شکایت هم نیافتهاند.
بعضی از آنها میگویند شرکت پیمانکار، با تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم، آنها را از پیگیری حقوقی منصرف کرده و درحالحاضر تنها ۸ خانواده، از میان ۵۸ خانواده بازمانده، شکایت رسمی ثبت کردهاند. دادگاهها هم هنوز بینتیجهاند، پروندهها مُهر «محرمانه» خوردهاند و هیچکس پاسخ نداده که دقیقاً چه چیزی در آن محموله مرگبار بوده و چهکسی مسئول است.
امید رئیسی همسر افسانه تیما، شاپور پدر سحر خاور، مصطفی نوریزاده همسر حکیمه بختو که عزیزانشان را از دست دادند و سمیرا خواهر حسن دهقانیپور که یک چشم برادرش بهشدت آسیب دیده و موج انفجار او را هنوز رها نکرده و بسیاری دیگر، همچنان یک پرسش را تکرار میکنند: «چه کسی مسئول مرگ و آسیب به عزیزانمان است و چرا هنوز سکوت ادامه دارد؟»
رانندهای با موج انفجار
در میان موج خبرهای حادثه انفجار در بندر شهید رجایی بندرعباس در اردیبهشتماه امسال، یکی از رانندگان تریلی که دچار آسیب جدی شد، حسن دهقانیپور بود؛ راننده ۳۹ساله اهل حاجیآباد بندرعباس که از سال ۱۳۸۶ در بندر شهید رجایی بار میآورده و میبرده. حالا آن انفجار مهیب، یک چشماش را زخمی کرده، موجاش او را گرفته و هنوز ول نکرده؛ مثل چند راننده تریلی دیگر که همکار حسن بودند و حالا مدام استرس دارند، صدای انفجار را هنوز میشنوند، سردرد دارند و بعضیوقتها کارهایی میکنند که دست خودشان نیست.
چشم حسن، سهبار جراحی شده و شش جراحی دیگر هم پیشرو دارد. با گذشت چندماه از حادثه اما هنوز هیچ حمایتی از سوی مسئولان برای جبران خسارتها و درمان آسیبهای جسمی و روانی او انجام نشده است. اینها را «سمیرا دهقانیپور»، خواهر حسن میگوید؛ خواهر حالا راوی قصه برادر شده: «وقتی انفجار شد، موج انفجار حسن را گرفت. تریلیاش هم خراب شد. هنوز بعد از این مدت نه پول خسارتی به او دادهاند، نه حمایت مالی کردهاند. فقط هزینه بیمارستان همان اول کار که زخمی شده بود، پرداخت شد. حسن با کمک برادر دیگرمان که او هم راننده است، ماشین را تا حدی تعمیر کردند اما خودش دیگر نمیتواند پشت ماشین بنشیند.»
درحالیکه سمیرا میگوید خسارتی به برادرش داده نشده، سخنگوی قوهقضائیه هفته پیش اعلام کرد که خسارت بیش از ۱۵۰۰ خودرو و ۳۲۰۰ کانتینر آسیبدیده، ارزیابی و مراحل پرداخت آن بهطور کامل انجام شده است. او از تلاش برای جبران خسارت بیمهنامههای منقضی و همکاری گسترده شرکتهای بیمه و نهادهای مرتبط خبر داده است.
به گفته سمیرا دهقانیپور، برادرش حسن دچار مشکلات روانی ناشی از موج انفجار شده است؛ آن اوایل، تا چندینروز بعد از انفجار بندر شهید رجایی، او مدام گیج بوده، هنوز هم وقتی صدای بلندی میآید دچار اضطراب و ترس میشود، پرخاشگر شده و مدام میگوید: «انگار مخم تکان خورده.» سمیرا میگوید، از او سیتیاسکن مغز هم گرفتهاند: «گفتهاند در مغزش انگار چیزهایی جابهجا شده».
حسن حالا داروی اعصاب و روان مصرف میکند و به گفته خواهرش، حتی برای درمانهای بعدی او مثل شش جراحی چشماش که هنوز باقی مانده، هیچ کمکی نشده. سمیرا میگوید، قیمت تریلی حسن، ۷-۶ میلیارد تومان است و آنطور که خودش برآورد کرده، ۲۰۰ میلیون تومان به این ماشین خسارت وارد شده، درحالیکه ۸۰ میلیون تومان، پول بار شیشهای بوده که آنروز در تریلی بوده و حالا پودر شده: «اصلاً به هیچکدام از رانندهها خسارت درستی ندادهاند، بیمه هم که هیچ. حتی کانتینر یکی از همکارهایش که تهرانی بود هم هنوز خسارت نگرفته.»
اسماعیل حاجیزاده، دبیر اجرایی خانه کارگر هرمزگان اما نظر دیگری دارد؛ او میگوید، رسیدگی مالی به خانوادهها و آسیبدیدگان خوب انجام شده است: «هم دیهها پرداخت شد، هم به مجروحان رسیدگی شد و هم مستمری برای بازماندگان برقرار شده. حتی وزیر کار دستور داد برای کسانی که آسیب روحی دیدند، روانشناس بفرستند. مدیرعامل تأمین اجتماعی هم گفته که اگر کسی توانایی کار کردن ندارد، بیمه بیکاری برایش فعال شود. اینها همه کارهای مثبتی بود که واقعاً انجام شد.»
به گفته او اما هنوز بسیاری از خانوادهها از لحاظ روانی درگیر و بعضی از بازماندگان، هنوز درگیر درمانند.
سمیرا دهقانیپور میگوید، در روستای خودشان و اطراف آن در حاجیآباد، آمار مصدومان این انفجار بالا بوده: «فقط در اینجا، ۱۸ نفر مصدوم و چهار نفر فوتی داشتیم.» دو نفر از حاجیآبادیهایی که آنروز در بندر شهید رجایی بودند، هنوز مفقودند: «هنوز هیچی از شوهر یکی از دوستانم که اهل حاجیآباد است، پیدا نشده. یعنی بعد از انفجار کاملاً ناپدید شد.»
پیگیریها تا اینجا نتیجهای نداشته: «برادرم چندبار رفت استانداری، گفتند اولویت با خانوادههای فوتشده و مفقودین است. گفتند، پروندهها به ترتیب بررسی میشوند، ولی فعلاً خبری نیست. هیچ امیدی هم به این کمیته ویژه نداریم.»
حسن دهقانیپور برای جراحیهای چشماش بارها راهی شیراز شده و تمام هزینهها را از جیب خودش داده: «برادر دیگرمان که او هم بعد از این انفجار بیکار شده، همراه خودش میبرد. این انصاف است؟» خواهر حسن دهقانیپور میگوید، او وخانوادهاش مثل دیگر زخمیهای انفجار بندر شهید رجایی میخواهند دیده شوند: «فقط آنهایی که جانشان را از دست دادند مهم نیستند؛ آنها که زنده ماندند ولی زندگیشان ازهمپاشیده چی؟ هزینه درمان، تعمیر ماشین، ناتوانی در کار، ترس از صدا و… اینچیزها را چرا کسی نمیبیند؟»
۳ ماه سکوت، یک مطالبه: عدالت
سهماه از انفجار مرگبار در بندر شهید رجایی بندرعباس میگذرد. «حکیمه بختو» ۴۲ ساله، یکی از قربانیان آنروز از زنانی بود که در روز حادثه، در یک کانکس موقت و ناایمن مشغول بهکار بود، کانکسی که با قدرت انفجار متلاشی شد و تمام افراد حاضر در آن جان خود را از دست دادند؛ ۸ نفر: افسانه تیما، سحر خاور، سمیه رئیسی، فاطمه حاتمینژاد، فرزاد امیریان، آرمان نوذرزاده و علی سمیعی. آنها حالا ۸ خانواده از میان خانوادههای ۵۸ کشته انفجار شهید رجاییاند.
مصطفی نوریزاده، همسر حکیمه بختو، خود یکی از کارکنان باسابقه همین بندر است. او از ماهها بیپاسخی، پیگیریهای ناکام و تلاش برای روشن شدن ابعاد پنهان ماجرا میگوید: «مدیران شرکت سینا حتی گفتهاند: مگر ۸ تا خانواده بیشترند؟ بروند شکایت کنند، ببینیم چه کار میتوانند بکنند؟! ببینیم زور آنها بیشتر است یا ما؟ اصلاً حق ندارند شکایت کنند. ما باید این کنایههای آزاردهنده را هم بشنویم بهجای اینکه بیایند دلداریمان بدهند. ما خودمان مشکلمان کم است، در این گرمای بندرعباس باید برویم دم دادسرا و دادگاه و التماس کنیم که برویم داخل.»
مصطفی حالا با نریمان، پسر ۱۳ سالهاش تنها زندگی میکند و میگوید کودک هنوز نتوانسته مرگ مادرش را بپذیرد. برای حفظ سلامت رواناش، مصطفی ناچار است تمام پیگیریها را دور از چشم او انجام دهد. او نمیتواند وقتی پسرش کنارش است درباره مادرش صحبت کند؛ نمیخواهد روحیهاش بههمبریزد: «ما هر روز این درد را زندگی میکنیم. بارها شده که بعدازظهر، وقتی از سر کار برمیگردم و پسرم را میگذارم خانه مادربزرگش، خودم هم مستقیم میروم پیش مادر و خواهرم. مادربزرگ و خالهاش هم تا شب کنار پسرم هستند چون دیگر شبها هم به خانه نمیآید.
این اتفاق، مدتی است که هر شب تکرار میشود. بچهام دیگر در خانه نمیماند. وقتی درباره مادرش حرف میزنم، میبینم اوضاعش بدتر میشود. با مشاور صحبت کردم، گفت تحت هیچ شرایطی نباید جلوی بچه درباره مادرش، روند شکایت، دادگاه یا جزئیات حادثه صحبت کنم. حتی نباید احساس کند که ما در دلمان هم در حال صحبت درباره اوییم.»
آنطور که او روایت میکند، ماجرا از مدتها قبل شروع شده بود؛ از هشتماه قبل از انفجار، مدیران، حکیمه و همکارانش را مجبور کردند از ساختمان اداری بروند در یک کانکس. میگفتند جا نداریم. مصطفی و دیگر همکارانش، بارها به این موضوع اعتراض کرده و گفته بودند که آن کانکس ایمن نیست، ولی کسی گوش نداده بود: «تمام کارمندانی که در ساختمان اصلی مانده بودند، زنده ماندند اما آن ۸ نفر که تهدید شدند و به کانکسهای ناایمن فرستاده شدند، قربانی شدند. آنها کارمندان اداری بودند، ولی چون ساختمان جا نداشت، بهزور فرستاده شدند به کانکس. این تصمیم از چندماه قبل گرفته شده بود.»
هنوز هیچ نهاد رسمیای، جزئیاتی از محموله، مقصران یا گزارش نهایی فنی حادثه را منتشر نکرده است. به گفته خانوادهها، نهتنها هیچ مدیر یا مسئولی برکنار نشده، بلکه حتی یک عذرخواهی رسمی هم صورت نگرفته است. تنها واکنش رسمی تا امروز، برگزاری چند جلسه در بندرعباس بوده؛ جلساتی که وکلای خانوادهها در آنها اجازه دسترسی کامل به پرونده را نداشتهاند. مصطفی نوریزاده میگوید: «گفتند پرونده محرمانه است. چطور؟ ما که عزیزانمان کشته شدهاند، نامحرمیم؟»
به گفته مصطفی، درحالحاضر فقط ۸ خانواده از میان ۵۸ خانواده آسیبدیده، شکایت رسمی ثبت کردهاند. فشارهای اجتماعی، ترس از قطع همکاریهای شغلی، همچنین نفوذ نسبی بعضی شرکتهای درگیر در منطقه، باعث شده بسیاری از خانوادهها سکوت کنند: «۱۰ روز بعد از حادثه، دادگستری استان هرمزگان جلسهای تشکیل داد تا خانوادهها را گرد هم بیاورد و توضیح دهد که قرار است چه پیگیریهایی انجام شود. همانجا بود که من خانوادهها را دیدم و تصمیم گرفتم یک گروه تشکیل بدهم؛ گروهی از بازماندگان برای انسجام، همافزایی و مشخصکردن اهداف و مسیر پیگیری.»
آنطور که نوریزاده میگوید بعضی خانوادهها بهدلیل وابستگی مالی یا ترس از تحت فشار قرار گرفتن، جرأت نکردند شکایت کنند: «پسرعموی سحر خاور که همراه حکیمه روز حادثه در کانکس بوده، در شرکت سینا کار میکند و بعد از شکایت پدر سحر، حالا او را تحت فشار گذاشتهاند. همین مسائل باعث شد تا بسیاری از خانوادهها نتوانند صدایشان را بلند کنند.»
بالاخره با پیگیری فراوان، دادگاه اجازه داد چند خانواده شکایتشان را ثبت کنند: «ما الان هشت خانوادهایم که شکایت کردیم. وکلایی شریف، بدون دریافت هزینه، پیگیری پرونده را برعهده گرفتند. بارها و بارها به دادگاه رفتیم و برگشتیم. اما هنوز هیچ پاسخی نگرفتهایم. نه مدیری بازخواست شد، نه کسی استعفا داد، نه حتی کسی عذرخواهی کرد. هیچ مسئولی توضیح نداد. حتی بعضی مدیران بودجههای ویژهای گرفتند و حالا با پیمانکاران، پروژههای جدید راه انداختهاند؛ انگار نه انگار که این پروژهها روی خون عزیزان ما ساخته شده است.»