ترنج موبایل
کد خبر: ۸۸۵۶۹۴

بازماندگان جنگ ۱۲ روزه؛ امید در میان خانه های تخریب شده تهران

بازماندگان جنگ ۱۲ روزه؛ امید در میان خانه های تخریب شده تهران

براساس آخرین آمار ۸ هزار ۲۰۰ واحد مسکونی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر در تهران خسارت دیده‌اند که برخی کاملاً تخریب شده و تعداد زیادی هم نیاز به بازسازی دارند و قابل سکونت نیستند.

تبلیغات
تبلیغات

در دل آوارهایی که دیگر خانه و کاشانه‌ای نمانده بازماندگان جنگ ۱۲ روزه صهیونیستی با دستان خالی اما دل‌های پرامید، روایتگر معجزه زنده‌ماندن و انتظار طاقت‌فرسای بازسازی خانه‌هایشان هستند. 

به گزارش مهر، پیش از رسیدن به هتل شهر، مدام در ذهن به خودم هشدار می‌دادم که مبادا با دیدن چهره‌ها، زخم‌ها، یا نشانه‌های رنج، تاب نیاوری و خودت را ببازی. در ذهنم، بازماندگان تصویری جز چشمان اشک‌بار و سکوت سنگین نداشتند. با هر قدمی که به مقصد نزدیک‌تر می‌شدم، این تصور تیره و سنگین‌تر می‌شد. 

اما به محض ورود به لابی هتل، تمام آن تصورات مثل مه که در آفتاب صبحگاهی محو شود، رنگ باخت. چهره‌ها آن‌گونه که فکر می‌کردم، شکسته و ماتم‌زده نبود؛ نگاهی مصمم در چشم‌ها می‌درخشید، و صدای خنده‌ی کودکانی که گوشه‌ای مشغول بازی بودند، حکم زندگی را صادر می‌کرد. گویی زندگی، حتی در میانه ویرانی، ریشه دوانده بود و حالا با تمام قوا جوانه می‌زد. 

فرشته‌های کوچک نجات زندگی

عده‌ای مشغول صرف ناهار بودند، برخی در لابی هتل چای می‌نوشیدند. چشم می‌چرخانم تا کسی را برای گپ و گفت پیدا کنم. زن جوان، گوشه‌ای از لابی نشسته، با یک لبخند محو به اطراف نگاه می‌کند. می‌پرسم، مصاحبه می‌کنی؟ در ابتدا تمایلی نشان نمی‌دهد، اشاره می‌کند به مادرش و می‌گوید او اهل مصاحبه است ولی من رهایش نمی‌کنم، از حال و احوال این روزهایشان می‌پرسم و اینکه چند وقت است، تو هتل ساکن شده‌اند؟ می‌گوید؛ به اصرار پسر نوجوانش «صدرا» از همان روز نخست جنگ شهر را ترک کرده بودند، چشمانش را می‌چرخاند و با نگاهش صدا را را جست و جو می‌کند بعد ادامه می‌دهد، انگار پسرم فرشته نجاتمان شده بود. 

برای اینکه حرفش را باورپذیر کند سراغ گوشی‌اش می‌رود عکس‌های خانه‌اش بعد از تخریب را نشان می‌دهد. البته اسمش را خانه که دیگر نمی‌توان گذاشت، ویرانه همه چیز نابود شده است. نزدیک به ۱۸ روز است که در «هتل» هستند و می‌گوید، مسئولان متعدد از ارگان‌های مختلف بارها برای برآورد خسارات و نحوه بازسازی به آپارتمانشان رفته‌اند. حتی یک لیست خود اظهاری از اسباب و اثاثیه هم پر کرده‌ایم، صادقانه به سوالات پاسخ دادم، نه زیاد گفتم نه کم اصلاً راضی نیستم چیزهایی که نداشتیم را اضافه کنم. 

وقتی داریم حرف می‌زنیم احساس می‌کنم صدرا گوشه‌ای کنار مبل می‌نشیند و به حرف‌هایمان گوش می‌دهد، به او نگه می‌کنم و می‌پرسم از شرایط هتل راضی هستی؟ سرش را بلند نمی‌کند به آرامی پاسخ می‌دهد: آره خوبه ولی دوست دارم برگردم خونه خودمون. 

مادرش نگران شروع سال تحصیلی و مدرسه پسرش هست و می‌گوید؛ الان هیچ چیز اندازه مدرسه رفتنش برایم مهم نیست. میزان تخریب خانه را از میان عکس‌ها که نشان می‌دهد معلوم است که خانه ۵۰ ساله‌شان با مقاوم‌سازی هم دیگر قابل سکونت نخواهد بود. او از وعده مسئولان برای اجاره یک تا دو سال یک واحد مسکونی در حوالی محل سکونتش و از انتظار رنج آوری و نفس گیری که برای گرفتن واحد دارند، می‌گوید. 

انگار کسی بهم گفت اشهد نگو! 

در سوی دیگر لابی هتل پیرمردی محکم قدم بر می‌دارد، نزدیکش می‌شوم جراحات صورتش توجهم را جلب می‌کند، می‌پرسم شما در حملات اخیر آسیب دیده‌اید؟ با لحن حماسه گونه‌ای پاسخ می‌دهد اینها سوغاتی رژیم منحوس اسرائیل است. مثل بقیه کم رغبت به مصاحبه نیست اما گلایه‌هایش زیاد است. 

هی اشاره به این موضوع دارد که دست و نشانی از خدا را در هر لحظه آن روزها همراه خود می‌بیند. از لحظه انفجار تا از زیر آوار بیرون آمدنش، همه را همچون معجزه می‌داند. 

او بازنشسته شرکت نفت است اما دیسیپلین، حرکات و دقت روایت حوادثی که برایش پیش آمده است، تداعی‌گر یک بازنشسته ارتش است. روند اداری بازسازی خانه‌اش را خیلی کند می‌داند و بلاتکلیفی سختی مسیر کاغذبازی‌ها که نشان از زیر آوار ماندنشان دارد، آزارش می‌دهد. منزل شخصی مورد اصابتش که حاصل دسترنج تمام سال‌های زندگی‌اش است، در منطقه ۱۳ تهران بوده است. 

وقتی ازش می‌خواهم از آن لحظات بگوید این‌گونه روایت می‌کند که روز ۲۵ خرداد ساعت ۳ بعد از ظهر بود، در حال باز کردن در ضد سرقت خانه بوده که دیگر چیزی نفهمیدم، وقتی چشم باز کردم دیدم خودم را زیرآور دیدم، انگار روی صندلی نشسته بودم، زیر تیرآهن‌ها گیر افتاده بودم در آن دقایق گویی کسی بهم گفت اشهد نگو! 

شدت تخریب به حدی بود که طبقه پنجم و سوم یکی شده بود، صدای همسایه طبقه پنجمی را کنارم می‌شنیدم. همسایه تصور می‌کرد پایش قطع شده به خودم آمدم دیدم که روی پاهای من آواری نیست و می‌توانم حرکت کنم البته این را بگویم همه این اتفاقات شاید در چند دقیقه رخ داد. 

صدای همسرم را می‌شنیدم که فریاد می‌زد، زنده‌ای؟! آپارتمان ۵ طبقه طوری فروریخته بود که با پشت‌بام خانه قدیمی همسایگی‌مان همسطح شده بود، خودم را از زیر آوار نجات دادم و از آن‌طرف پشت‌بام به سمت خیابان گریختم در حالی که سر و صورتم پر از خون بود، با پای خودم به درمانگاه رفتم تا نیروهای امدادی به مصدومان و کسانی که زیر آوار مانده بودند برسند. 

بعد از گفته‌هایش کمی مکث می‌کند و می‌گوید؛ می‌دانی خداوند خیلی توانمند است به حدی که شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد، این را با تمام وجودم حس کردم تو ساختمان ما ۳ نفر شهید شدند یک دختر ۹ساله یک خانم و یک آقا اما انگار اجل من نرسیده بود. 

این حقیقت وقتی برایم بیشتر نمایان شد، که چند روز بعد آوار ساختمان را دیدم، از حکمت خدا در عجب ماندم که چطور من و همسرم از زیر آن آوار و از ترکش‌هایی که به در و دیوار خانه خورده بود در امان مانده‌ایم. 

میان صحبت‌هایش نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد، خداروشکر از آوارگی درآمدیم، وضعیت اسکان در هتل هم مناسب است. 

دست‌هایی که هنوز می‌لرزند

زنی حدود ۵۰ساله به سمتم می‌آید، خود را مرجان معرفی می‌کند، چهره مهربانی دارد، سعی می‌کند لرزش بی‌امان سر و دستش را هنگام گفتگو کنترل کند، می‌دانم این لرزش ربطی به جنگ دارد، اما نمی‌پرسم تا یادآور لحظه‌های تلخ‌اش نباشم. 

شروع می‌کند به تعریف کردن از آن ساعات نیمه شب آخر جنگ، که اسرائیل بی‌امان بر سر تهران آتش می‌ریخت، می‌گوید، دختر خواهرم اصرار کرد از خانه خارج شویم، آن‌ها سمت دیگری از خیابان بودند و ما نیم ساعت قبل تخریب از منزل اجاره‌ای‌مان در خیابان خارج شدیم. 

با کمی مکث، لرزش دستانش را کنترل می‌کند و می‌گوید: من با مادر پیرم زندگی می‌کنم که هر ۱۰ قدمی که راه می‌رود نیاز به استراحت دارد، آن شب چطور خودش را به آن سمت خیابان رساند قطعاً کار خدا بود حتی خودمم هم نمی‌دانم چطور پله‌ها را آمدم پایین تا با دخترم سریعاً به سمت خانه خواهرم رسیدیم، با خودش واگویه می‌کند، اصلاً چطور قانع شدیم آن وقت شب از خانه خارج شویم! به دستانش اشاره می‌کند و می‌گوید، این لرزش از آن شب با من است. وقتی صدای انفجار آمد به سمت خانه رفتیم، دیدم هبچ چیز از خانه نمانده و همه چیز به یکباره نابود شده است. 

شاید ادامه دادن با این وجود خیلی خیلی سخت باشد زمانی که آدم نداند چطور باید این زندگی چندساله را که ساخته باز باید از نو بسازد از او می‌پرسم چه‌چیزی این روزها لنگر زندگی و ادامه دادنت شده می‌گوید؛ می‌دانی من هیچ وابستگی به مال دنیا نداشتم، فقط و فقط ناراحت ۳ چرخ خیاطی‌ام هستم که چرخ زندگیم را می‌چرخاند و بس اما در این میان احساس می‌کنم قوی‌تر شدم، انگار خدا به من فرصت دوباره دادند، تا شاید گذشته را جبران کنم. 

مرجان از جلسات تراپی و پزشکانی که برای ویزیت در روزهای مشخص به هتل سر می‌زنند و از رفتار کارکنان هتل راضی است و ادب و احترامشان را در برخوردهای مختلف یادآور می‌شود اما بغض راه گلویش را می‌بندد و به آرامی می‌گوید؛ ولی خب هیچ جا خونه خود آدم نمی‌شه. 

سعی می‌کنم حواسش را پرت کنم، می‌گویم کارهای اداری برای گرفتن خانه جدید به کجا رسیده، بی‌حوصله می‌گوید: چند باری رفتم شهرداری منطقه، گفتند اموالتان را بنویسید و قرار است که پول پیش و اجاره را بدهند ولی خب هنوز هیچ چیز معلوم نیست. 

تعلق‌گر نباشد خوش توان زیست

زن میانسال، با لبخند نگاهم می‌کند، می‌پرسم دوست دارید مصاحبه کنید، با روی گشاده می‌پذیرد، خودش را پروین معرفی می‌کند و بدون مقدمه شروع می‌کند با جزئیات از اتفاقاتی که در آخرین ساعات جنگ پیش آمده توضیح می‌دهد؛ ساعت حوالی ۳ نیمه شب بود خانه‌مان مورد اصابت قرار گرفت، البته ما خانه نبودیم، وقتی خبردار شدیم و به سراغ خانه رفتیم از شدت انفجار در خانه باز نمی‌شد و نیروی انتظامی با زحمت در را باز کرد. اصابت مربوط به دو خانه آن‌طرف‌تر بود اما موج انفجار خانه ما را هم تخریب کرده بود و جز تلی از نخاله‌های ساختمانی چیزی باقی نمانده بود. 

پروین می‌گوید؛ چیزی جز ادب و متانت و احترام ندیدیم، ما فعلاً جز گذران روزمرگی چیز دیگری نمی‌خواهیم، هر روز به ادارات مختلف می‌رویم. بنیاد مسکن، شهرداری، مدیریت بحران و. . تا بتوانیم خانه از دست رفته‌مان را دوباره به دست بیاریم، همین رفت و آمدها و بی‌خانمانی البته هزینه‌های زیادی را برایمان به بار آورده است. 

خودش را بمب انرژی هتل می‌داند و می‌گوید؛ من روحیه خوبی دارم و به بقیه هم امید می‌دهم، اما همراهی و همدلی مردم واقعاً باعث دلگرمی‌مان شده است. در اینجا (هتل) بعضی‌ها را دلبستگی‌ها و وابستگی‌هایی که به زندگی داشته‌اند اذیت می‌کند اما من یک شعار دارم: تعلق گرنباشد خوش توان زیست / تکلف چون نباشد خوش توان رفت. 

دغدغه‌های مردم پس از جنگ

براساس آخرین آمار ۸ هزار ۲۰۰ واحد مسکونی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر در تهران خسارت دیده‌اند که برخی کاملاً تخریب شده و تعداد زیادی هم نیاز به بازسازی دارند و قابل سکونت نیستند. 

شهرداری تهران مسئولیت اسکان موقت شهروندان را در ۹ هتل پایتخت فراهم کرده است و تاکنون ۳۹۳ خانوار در هتل‌ها اسکان داده شده‌اند. 

این گزارش به بخش کوچکی از دغدغه‌ها و درددل‌های ۱۱۴۶ نفری پرداخته است که این روزها نگرانی جز بازگشت به شرایط عادی زندگی ندارند.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات