درخت گردو؛ مرثیهای برای "وَستا قادر"
نقد فیلم درخت گردو و هرآنچه درباره آن باید بدانید

پیمان معادی بازیگر درخت گردو: «سیمرغ و بازتاب بینالمللی برایم اهمیتی ندارد؛ زیرا این فیلم بسیار مهمتر از این حرفهاست. من این فیلم را عاشقانه بازی کردم من عاشق کردها هستم و از مردم کردستان تشکر میکنم که به من اجازه دادند لباس فاخرشان را بر تن کنم. آنها درهای خانههایشان را به روی ما باز کردند و اجازه بازی و نشان دادن یک دوره زمانی و یک رویداد از مردم ایران را دادند. امیدوارم حق مطلب را ادا کرده باشم و میخواهم سر تعظیم جلوی این مردم که طی سالیان رنج کشیدهاند، فرود آورم.»
سالها پیش در یک بعدازظهر گرم تابستان...

محمدحسین مهدویان در فیلم جدیدش به سراغ یک داستان واقعی رفته است. زندگی "قادر مولان پور" از قربانیان بمباران شیمیایی سردشت. "درخت گردو" سوگنامهای بود برای قادر و مردم سردشت. برای قادر که خانواده اش را در بمباران شیمیایی سردشت از دست داد. سی سال غصه خورد. تا دادگاه لاهه برای شکایت و شهادت رفت؛ و آخر تنها و چشم به راه سرش را زمین گذاشت.

ساده بگویم فیلم تلاش قادر بود برای نجات بچه هایش، مالامال رنج و درد و صحنههای عذاب آور. آنقدر که یک نفر در گوش من گفت: چرا باید توی دوساعت این همه غم را یک جا ببینم. خودِ قادر این دردها را توی سی سال کشید؛ و ما توی دوساعت.
و اما جزئیات بیشتر، یک شاهکار و چند وصله ناجور!
فیلم از صف دراز کولبرها در کوههای برفی شروع شد. وستا قادر دراز شده بود رو به قبله و منتظر که برود پیش مریماش و بچه ها. برود بخوابد زیر درخت گردو. کنار "ناصر". کنار "مال مال"، کنار "شهین" گیان. راوی از اینجا وارد داستان شد و گفت: شما نمیدانید ماجرا چیست و حتی این جماعت گریه کنِ پشت در خانه قادر هم نمیدانند همه ماجرا را، همه چیز از زیر "درخت گردو" شروع شد. راوی ذره ذره داستان را به عقب برد تا تابستان سال شصت و شش و آواری که خراب شد روی زندگی قادر مولان پور. از دقیقه یازده دوازده فیلم، بازی افتاد دست پیمان معادی و فیلم قهرمانش را پیدا کرد.
و، اما پیمان معادی. بهترین بازی عمرش را گذاشته بود برای این فیلم. او که هیچ ریشه کردتباری ندارد، چنان توی روح قادر رفته بود که گفتند حین ضبط فیلم چند روزی را در بیمارستان بستری شده است و به زور آمپول و سِرُم رفته بود جلوی دوربین. طوری کُردی حرف میزد که گویی توی همان روستای قادر به دنیا آمده و بزرگ شده است.
لامصب طوری غم را بازی میکرد که میشد صدای گریه را از صندلیها کناری سالن سینما شنید. طوری بغض میکرد و رو به دکتر با التماس میگفت: "مریم را برایم نگه دار" که بزرگترین غم دنیا در دلت میترکید. و آنجا توی دادگاه لاهه طوری با لهجه کُردی در جواب کسی که پرسید آیا امید دارید محاکمه ای برای عاملان این جنایت در کار باشد، گفت: "ما کردها اگر امیدمان را از دست داده بودیم تا حالا مرده بودیم" که انگار خود قادر زنده شده باشد.
فیلم مهدویان سه بازیگر اصلی داشت. مینا ساداتی در نقش آموزگار مدرسه روستا. مهران مدیری پزشکی بود در بیمارستان سردشت و پیمان معادی در نقش "قادر مولان پور". "درخت گردو" چند ماجرای فرعی هم داشت.
راوی مینا ساداتی بود که با فاصلهای نزدیک این سوگنامه را روایت میکرد؛ و شاید یکی از اشکالات این فیلم هم همین بود. لحن بی جان و جملههای تکراری رمق فیلم را گرفته بود. انگار فقط گذاشته بودنش که وسط این صحرای مصیبت کمی فضا را عوض کند. عقب ببرد. جلو بیاورد و نگذارد پیمان معادی و ما زیر هجوم یک باره این همه درد که گاهی بی پایان مینمود، خم شویم.


در نشست خبری "درخت گردو" چه گذشت؟


