هویتطلبی در «شب عروس» مولانا
ظهر روز هفدهم آذر (هفتم دسامبر) در نزدیکی تپه کیقباد در مرکز شهر قونیه، جایی که میگویند مولانا و شمس تبریزی نخستین دیدارشان در آنجا بوده، چراغ پیسوزی را روشن میکنند و سپس جوانانی که لباس لشکریان عثمانی و «ینیچری» (گروهی از سربازان عثمانی که عموما ریشه اروپایی دارند و در کودکی به اسارت لشکریان عثمانی در میآمدند و به گونهای تربیت میشدند که خود در آینده، بخش مهمی از لشکر عثمانی شوند) به تن دارند، همراه با ساز و دهلهایی که بیشتر مارش نظامی مینوازند، به طرف آرامگاه مولانا که تقریبا در فاصله یک کیلومتری تپه کیقباد قرار دارند، در صفوفی منظم به پیش میروند. مردم قونیه و مسافرانی که از دیگر شهرهای ترکیه و کشورهای دیگر آمدهاند نیز پشت سر این سربازان به راه افتاده و یا در دو سوی خیابان، آنها را تماشا میکنند.
البته تاریخ اصلی مرگ مولانا، ده روز دیگر، یعنی بیست و هفتم آذرماه یا هفدهم دسامبر است. اما تا آن تاریخ، هر شب در مرکز فرهنگی نزدیک آرامگاه مولانا مراسم سماع برگزار شده، سخنرانیهایی در دانشگاههای سلجوق و نجمالدین اربکان در قونیه برگزار میشود. قونیه در این ده روز بیشترین گردشگر را پذیرا است.
مولانای ترک:
هنوز بیش از یک ساعت به برگزاری مراسم آغازین باقی است. بنابراین بالای تپه علاءالدین میروم تا چشمانداز شهر را بهتر ببینم. گروهی از اهالی آنکارا به همراه یک راهنما هم به آنجا آمدهاند. راهنما برایشان توضیح میدهد: «ایرانیها از آنجا که مولانا اشعارش را به فارسی سروده، میگویند که مولوی شاعر و عارفی ایرانی است. افغانستانیها هم از آنجا که زادگاه مولانا در شهر بلخ بوده و امروزه بلخ یکی از شهرهای افغانستان است، میگویند مولوی افغانستانی است. اما همهمان میدانیم که مولوی شاعری ترک بوده که تنها به فارسی شعر میسروده». در واقع خلاصه دیدگاه شهروندان سه کشور یادشده و مدعیان مولانا، در همین سخن راهنما چکیده شده است.
مراسم کمکم آغاز میشود. تعداد بسیار زیادی از شهروندان ترکیه، بهویژه زنان، پرچمهای ترکیه به دست، به سمت محل آغاز مراسم میآیند. مراسم آغاز میشود و جوانانی که همچون سربازان عثمانی و ینیچری لباس رزم پوشیدهاند، در پیشاپیش مراسم راه میافتند و جمعیت بسیاری که یا خودشان پرچم ترکیه را به همراه آوردهاند و یا پرچم در میانشان توزیع شده است، آنان را همراهی میکنند. برخی هم در حالیکه پرچم ترکیه به دست دارند، در دو سوی خیابان ایستاده و آنان را تشویق میکنند.
بالاخره جمعیت به نزدیکی میدان کنار آرامگاه مولانا میرسد. در اینجا انواع مارشهای نظامی دوره عثمانی و دوره جمهوری ترکیه نواخته شده و سرودهایی که در آنها بارها به ترک بودن و ملت ترک اشاره میشود و برای دشمنان ترکیه خط و نشان میکشد، نواخته میشود. هر کجا نامی از ترک و قدرت ترکان به میان میآید، جمعیت اطراف یا هورا میکشند و یا پرجمهایی که به دست دارند را با حرارت و اشتیاق بیشتری تکان میدهند. در واقع مراسم مولانا نیز به نوعی در خدمت ملیگرایی ترکی قرار میگیرد.
مولانای ایرانی:
ایرانیها در این چند سال اخیر نشان دادهاند که تمرکز و تاکیدشان بر شب درگذشت واقعی مولانا است و در مراسمی که از ده روز پیش از مرگ مولانا است، کمتر حضور مییابند. به نظر میآید ایرانیان زیاد از این بازاری شدن مولانا خوششان نیاید. شاید شجریان چکیده سخن بسیاری از ایرانیان را به زبان آورده باشد، آنجا که در گفتگو با یک مستندساز ترکیهای از تبدیل مولانا به یک برند اقتصادی در ترکیه انتقاد کرده است. در قونیه نام بسیاری از کارگاهها، کارخانهها، فروشگاهها و... مولانا، رومی، سماع و... است. به جز این، سوغاتیهای بسیاری شامل سرکلیدی، لباس، قاب، ظرف و... با نماد مولانا یا آرامگاه او در شهر قونیه به فروش میرسد.
روحیه ایرانی عموماً برای بزرگانی از این دست، چنان تقدسی قائل است که هرگونه استفاده اقتصادی و ابزاری از آن را بر نمیتابد. در حالیکه بخش عمدهای از درآمد اقتصادی ترکیه بر مبنای گردشگری بنا نهاده شده است. در گردشگری، برندسازی و تمرکز فعالیتهای اقتصادی یک موفقیت به شمار میآید؛ در عین حال که بسیاری از متخصصان گردشگری همچون گرینوود، به شدت مخالف کالایی شدن فرهنگ (The commodificatıon of culture) در این صنعت هستند.
به نظر میآید مولانا و هرچه به وی متعلق یا مرتبط است به نوعی کالایی شده است. حتی سماع نیز تنها برای گردشگران برگزار میشود و آنانکه سماع میرقصند (که به سماعزن معروفاند) و یا موسیقی عرفانی مینوازند، عموما درویش نیستند؛ بلکه از سوی دولت برای انجام این کار حقوق دریافت میکنند.
ایرانیان بهواسطه حضور مولانا، برای قونیه اهمیتی زیادی قائلاند و پس از ترکیهایها، بیشترین حضور را گردشگران ایرانی در این شهر دارند. از همین رو است که بالای باجه راهنمای گردشگران و نیز پشت لباسشان، به جز ترکی و انگلیسی، به فارسی نیز جمله «از من بپرس» نوشته شده است. امسال اداره فرهنگ و گردشگری ترکیه برخی از اشعار مولوی را بر روی بنرهایی بزرگ به زبان فارسی نیز در سطح شهر نصب کرده بود.
ایرانیان ترجیح میدهند با حضور بر سر مزار مولوی، با خودشان خلوت کنند و اشک بریزند. بسیاری از اهالی قونیه صحنههای زیادی از گریه کردن آرام ایرانیان در آرامگاه مولوی را دیدهاند. به هر ترتیب و در کنار همه اینها، بیشتر ایرانیان بر ایرانی و فارسزبان بودن مولانا تاکید زیادی دارند. آنچنانکه خشم بسیاری از ایرانیان پس از آنکه اردوغان در سال 2007، مولوی را «شاعر ترک» نامید، برانگیخته شد.
مولانای افغانستانی:
تا سال گذشته، بیشتر مهمانان قونیه، در درجه نخست خود شهروندان ترکیه، بهویژه اهالی قونیه بودند و سپس، ایرانیان. اما پس از بحثی که چند ماه پیش بر سر ثبت مثنوی معنوی در گرفت، افغانستانیها نیز امسال حضور پررنگتری داشتند تا ارتباطشان با مولانای بلخی را بیشتر برجسته کنند.
اطراف اتاقک شیشهای که چراغ پیهسوز درونش قرار دارد و با روشن کردن آن، مراسم آغاز میشد، جمعیت زیادی گرد آمده و منتظر بودند. اما به یکباره چندین نفر از نمایندگان پارلمان افغانستان (همچون محمد داود کلکانی، عبدالقیوم سجادی، رحیمه جامی، قدرتالله ذکی و...) هم از راه میرسند تا بیشتر بر وابستگی مولانا با افغانستان تاکید کرده باشند.
اینها عموما عضو گروه دوستی پارلمان افغانستان و ترکیهاند. حدوداً ده دانشجوی افغانستانی دانشگاههای ترکیه نیز به این گروه میپیوندند. مقامهای قونیه و مسئولین برگزاری مراسم (همچون بانو اسین چلبی، نواده مولوی) نیز به گرمی از ایشان استقبال میکنند. این نخستین بار است که افغانستانیها چنین حرکتی کرده و اینگونه منسجم در مراسم مربوط به مولانا حاضر میشوند.
سالها است افغانستانیها به ایرانی نامیدن و ایرانی دانستن بزرگانی که در افغانستان به دنیا آمده (و مانند ابن سینا و مولوی) به سرزمینی دیگر رفته، یا در همان افغانستان زیسته و مردهاند، اعتراض دارند. مولوی تنها یکی است در لیستی که بزرگانی دیگر همچون ابن سینا، ابوریحان بیرونی، سنایی غزنوی، ناصرخسرو، مسعود سعد سلمان و... را در خود دارد.
فرجام سخن:
به هر روی مولانا در دورهای میزیسته که هویت ملی به شکل امروزین، مطرح نبوده است. ورای این، مولانا یکسره سخن از فراتر رفتن از زبان و حتی دین و آیین به میان میآورد. شگفت آنکه «همدلی از همزبانی خوشتر است» یکی از شناختهشدهترین ابیات وی است، حال آنکه چالش تعلق زبانی وی اصلیترین محل اختلاف ترکیهایها از یکسو، و ایرانیان و افغانستانیها از سوی دیگر است.
بسیاری از کسانی که به تعلق مولانا به کشور خودشان اصرار و تاکید دارند، نهایتا یکی دو شعر از مولانا را بتوانند دست و پا شکسته بخوانند. در واقع آنچه مولانا بیان کرده برایشان مهم نیست، بلکه خود مولانا بهعنوان بخشی از هویتشان اهمیت دارد. او که برای وصل کردن آمده، نی برای فصل کردن آمده، اکنون خود فصلی در میان این فصلبندیها است.