ترنج موبایل
کد خبر: ۱۷۰۹۶۰

ادبیات آخر هفته

داستانِ کوتاهِ کوتاه!

داستانِ کوتاهِ کوتاه!
تبلیغات
تبلیغات

فرید ادگو FERIT EDGU در ۱۹۴۶ در استانبول زاده شد تحصیلات خود را در آکادمی هنرهای زیبای استانبول در رشته نقاشی آغاز کرد و در فرانسه به اتمام رساند. رمانِ فصلی در هاکاری (یکی از شهر های کرد نشین ترکیه)- تابستانی در سایه ی ایلول (اولین فصل پاییز) و هزار و یک هجا در سبک داستان مینی مال از آثار اوست. در زیر چند داستان کوتاه کوتاه! از او می‌خوانیم:


در ساحل:
علی و ولی خود را به دریا زدند. من اما در جزیره تنها مانده ام. شنا بلد نیستم!



***

سازگاری:
نامزدم از من خوشش نمی آید. واقعیت این است که من هم او را نمی پسندم.



***



دوگانه:
شکارچی پرسید: شما هم شکارچی هستید؟
جلاد گفت: خیر!
***



صبر:
بالاخره در پایان به هم رسیدند!



***

امتحان:
در تنها آزمون حیاتش ناموفق بود. از کجا می‌توانست حدس بزند که او را خواهند کشت.



***

عکس:
چرا دنبال عکس های قدیمی می‌گردی؟ تو که دوربین داری. عکس‌های جدید بگیر حتی همان قدیمی‌ها را از نو بگیر.

- آخر آنها آرزوهایم بود.

***

نگهبان شب:
گفت: اگر بخواهی می‌توانی امشب را اینجا بمانی. نفهمیدم این دعوت بود یا ترحم. نگاهم بر تاریکی سنگین شب لغزید. تشکر کردم و گفتم: حیف که نمی‌توانم بمانم، کسی منتظر من است.


***


پایان:
صدایی گفت: چه کسی مرده است؟
صدایی دیگر گفت: چه کسانی کشته‌اند؟
صدای سوم گفت: چه کسی را کشته‌اند؟
صدای آشنایی گفت: قاتل هم روزی می‌میرد!
صدای ناکوکی گفت: سه کودک
همان صدا گفت: پنج زن
صدای پیری گفت: ما به کجا می‌رویم؟
صدای جوانی گفت: طوری حرف نزن انگار که نمیدانی
صدای آخر گفت: به خدا نمی‌داند.
چون به همراه او و پیش از آنکه چشمانش را ببندد، قله کوهی که بدان چشم دوخته بود، نیز مُرد و پنجره و سگی که پارس می‌کرد. چشمه و سپیدارهای پیچان در باد نیز مُردند و برفی که آب شد و دست آخر خورشید مُرد.
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات

نظرات بینندگان

(۸ نظر)
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات