ترنج

در مورد

بدرالملوک امام

در فرارو بیشتر بخوانید

۱ مطلب

  • یک گوشه از رنج‌هایش را می‌گوید: «باید همسرم را می‌بردیم ابهر و دفن می‌کردیم. همین کار را هم کردیم. رسم و رسوم این بود که ‏سه روز بمانیم و عزا بگیریم، اما من وظیفه دیگری هم داشتم. بلافاصله بعد از این‌که همسرم را دفن کردیم، برگشتم تهران. بچه‌ها آن ‏روز اردو داشتند. نمی‌توانستم اجازه بدهم همه چیز خراب شود. ٣٠ بچه با مادرهایشان را بردیم باغ. شعر خواندند. با تمام غمی که در ‏دلم بود برایشان کف زدم.

۱