روبهروی جایی که نشستهام، تابلوی بزرگی قرار دارد که چند کارگر را نشان میدهد. لباسهایشان گلآلود است. در اتاقکی هستند بعد از صرف ناهار، گاز چهارپایهدار کوچکی بهمثابه وسیله گرمایشی روشن است. ابراهیم اصغرزاده، وارد اتاق میشود و پشت به تابلو مینشیند تا گفتوگو را آغاز کنیم.