در فلسفه پدیدارشناسی، «بدنمندی» نه صرفاً جنبهای فیزیولوژیک، بلکه شرط بنیادین بودن در جهان است. بدن، افق حضور است؛ تجربه زیسته بودن. همانطور که در اختلال شخصیتزدایی، فرد دچار قطع ارتباط با بدن خود میشود، جامعه نیز ممکن است از بدن تاریخیاش جدا شود؛ از احساس ادامه داشتن، از حس در زمان بودن، از باور به امکان ماندن.