۱۷ سال حبس زمان زیادی بود تا سیروس بارها و بارها روی تخت چشم به سقف زندان بدوزد و آنچه را در روز حادثه اتفاق افتاد، در ذهن خود مرور کند. قبل از این حادثه، همسرش به مدت دو سال منزل را ترک کرده و سیروس مانده بود با یک پسر خردسال که علاوه بر پدر به حضور مادر نیز نیاز داشت، اما همسرش به منزل مراجعت نمیکرد تا اینکه بیتابی پسر خردسال سیروس، یک روز کاسه صبر او را لبریز کرد تا اتفاقی خونین و ناخوشایند رقم بخورد و در این میان شوهرخاله همسرش به کام مرگ برود.