سنگربانی که در سالهای بازیگری با سلاح خونسردی همه حریفان را خلع سلاح میکرد این بار از درد به خود میپیچید و رنج در رگانش ماسیده بود. مردی که قرار بود سایهای باشد خنک در تابستان و چتری فراخ در زمستان تا پشت دیوار مرگ رفت و برگشت تا یادش برود کاغذ رنگی چطور بوی بهار را به مشام درختان خاموش میرساند.