در تابستان داغ ۱۳۳۰، در میانهی نبردی بیسابقه بر سر استقلال نفت ایران، سه مرد در اقامتگاه تابستانی شمیران گرد هم آمدند؛ محمد مصدق، نخستوزیر مصمم ایران، در برابر فرستادگان ایالات متحده و بریتانیا ایستاد. مأموران سیاسی غرب آمده بودند تا مصدق را از ملیسازی صنعت نفت بازدارند، اما پاسخ او، ساده، قاطع و بیپرده بود: «نمیدانید آنها چقدر مکارند... هر چه را لمس کنند، آلودهاش میکنند.»