مرد میانسالی در حالی که مقابل خانهای در یکی از خیابانهای قلهک ایستاده بود با فریاد گفت: اردشیر یا پولم را میدهی یا آبرویت را میبرم. در حالی که مرد جوان همچنان فریاد میکشید، اما کسی از خانه بیرون نمیآمد تا اینکه حدود ساعت ۱۲ شب ناگهان صدای فریادهای کمک خواهی همان مرد به گوش رسید و پس از آن صداها قطع شد. وقتی همسایهها به کوچه آمدند با جسد خونین مرد ناشناس روبهرو شدند