ترنج

در مورد

مهدی ملک محمد

در فرارو بیشتر بخوانید

۳۳ مطلب

  • متأسفانه واقعیت‌های میدانی و نظرسنجی‌ها و برآوردهای وزارت بهداشت نشان می‌دهد که چنین انتظاری محقق نشده و اکثریت جامعه ایران اکنون به‌جز رعایت پروتکل‌هایی ساده و ممکن مانند شستن دست‌ها و زدن ماسک (بی‌توجه به کیفیت و کارایی آن) در رفتارشان تغییر مؤثری نداده‌اند.

  • کانال تلگرامی‌اش 16 هزار عضو دارد. می‌گوید در عرض دو سه ماه توانسته این تعداد را جذب کند. طالع‌بینی، پیش‌بینی روز، دعانویسی، فالِ قهوه، تاروت و... همه را برای مشتریانش انجام می‌دهد. ادعا دارد که زندگی خیلی‌ها را تغییر داده؛ یک نفر را به معشوق رسانده، دیگری را پولدار کرده و دشمنِ خیلی‌ها را شناسایی کرده و اسمشان را گذاشته کف دستشان! برای این‌کارها پول خوبی هم گیرش میاید؛ اینکه چقدر؟ طفره می‌رود. تنها با حساب سرانگشتی از مشتریان او می‌توان فهمید فال و فال‌گیری و رمالی هنوز هم طرفداران پروپا قرص…

  • نکته‌ای که در این اتفاق وجود دارد این است که ما نباید گمان کنیم که تنها این هزار و خرده‌ای نفری که برای این انتخابات ثبت‌نام می‌کنند هستند که دچار مسائلی همچون خودمحوری و میل به خودنمایی هستند.

  • یادم نمی‌رود. کلاس پنجم ابتدایی بودم. مدیر و معاون مدرسه و معلمِ کلاس یک مثلثِ بدنی دورم تشکیل دادند. به‌ترتیب شروع کردند به زدنِ من. اول مدیر، بعد معاون و بعد هم معلم. تا بیاید و دردِ ضربه یکی از بین برود، آن‌یکی می‌زد. توی دلم ناسزا می‌گفتم و بغضم را می‌خوردم. جرمم این بود که با یکی از همکلاسی‌هایم دعوا کرده‌بودم.

  • مدت‌هاست با هم "حرف" نزده‌اند. نه که هیچ‌چیزی نگفته باشند، اما گفته‌ها همه در حدِ لزوم بوده. به وقتش که باید می‌نشستند و حرف می‌زدند، نشسته‌اند و با گوشی موبایلشان سروکله زده‌اند. یا اینکه وقت‌های بیکاری را با دوستان و دیگران گذرانده‌اند؛ این حکایت زندگی مشترک خیلی‌ها می‌تواند باشد؛ آن‌ها خودشان هم نمی‌دانند که درگیر یک "طلاق خاموش" یا تاریک یا همان طلاق عاطفی هستند.

  • تصاویر اولیه‌ هوایی از ساختمان فروریخته پلاسکو شبیهِ یک تجمعِ بزرگ بود. از سویی دود و آوار و آتش و از سویی مردمی که تمام خیابان‌های اطراف را تسلیم خودشان کرده بودند. این سویِ ماجرا، مردمی هم نتوانسته یا نخواسته بودند که به خیابان جمهوری بروند اما در فضای مجازی برای این فاجعه سنگ تمام گذاشتند؛ در عرض تنها چند دقیقه هزاران هزار توئیت و هشتگ #پلاسکو در اینستاگرام منتشر شد. چه شده بود؟ همه عمیقا داغدار بودیم یا داشتیم به درماندگی‌امان نگاه می‌کردیم؟

  • دوربين‌ها بر پيكر مرحوم آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در دانشگاه تهران زوم كرده‌اند. سه پسر ايشان با حالتي زار در كنار پيكر پدر نشسته‌اند. دقايقي ديگر، قرار است با حضور مقام رهبري و مقامات عالي نظام و مردم نماز ميت بر پيكر پدر خوانده شود.

  • اسمش سایت "همسریابی" است. اما کدام همسر؟ بیش‌تر شده محلِ رفت‌وآمد مردان متاهل و یا زنانِ طلاق‌گرفته. یکی در آن به دنبال یک صیغه آسان و بدون دردسر است و دیگری هم در سایت ثبت‌نام کرده تا اوقات بیکاری‌اش را با لیست مشخصات زنان و مردان پر کند. برخی هم آمده‌اند تا پشتِ کلمات مجازی دوز و کلکی سوار کنند و پولی به جیب بزنند. اما بُرد نهایی از آنِ مدیران این سایت‌هاست؛ آن‌ها سال‌هاست حتی با تهدیدهای پلیسی هم درآمد میلیونی‌اشان را رها نکرده‌اند. در این میان اما باختِ واقعی از آن چه‌کسی است؟

  • استرس داریم. آن‌هم نه کم، که زیاد. استرس داریم که دیر برسیم، بیمار شویم، در امتحان موفق نشویم، در ترافیک گیر کنیم... اما این‌ها که چیزی نیست؛ ما استرس داریم جنگ شود، از آلودگی هوا بمیریم یا فشار اقتصادی جهانی هر روز زندگی‌امان را کوچک‌تر کند و خودمان را فقیرتر. خلاصه‌تر بگوییم که استرس سایه‌اش بر همه‌جای زندگی همه ایرانی‌ها پهن کرده‌است.

  • شاید برایتان پیش آمده باشد؛ در گوگل به‌دنبال اطلاعاتِ دیگری باشید اما درعوض به واژه‌ها و سایت‌های مستهجن برسید! مثلا خواسته باشید تایپ کنید "فیلم‌های اسکار" اما گوگل بعد از تایپ واژه اول شما را راهنمایی کند به “فیلم‌های صحنه‌دار” یا چیزهایی بدتر از این. شاید همین است که گفته شده بیش از یک‌میلیون کاربر ایرانی از سایت‌های غیراخلاقی دیدن کرده‌اند.