در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۲۱۷ مطلب
زن جوان عاشق سفر بود، اما وقتی با فوتبالیست مشهور وارد جاده زندگی شد، در میانه راه به جای جزیره خوشبختی به سراب رسید. روی جلد پروندهاش نوشته بودند؛ «درخواست مطالبه مهریه»، اما این فقط گام نخست بود که او را به ساحل آرامش نزدیکتر میکرد.
عاملان قتل مرد جوان و مادربزرگش که در پی توطئهای هولناک از پای درآمدند، دیروز در حالی برای آخرین تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شدند که هر دو منکر جنایت شدند.
هنوز چشم باز نکرده بود که پدربزرگ برای بزرگترین اتفاق زندگیاش تصمیم گرفت و نافش را به نام مجید بریدند. صدای گریه نوزاد در گوش همه حاضران در اتاق پیچید. صدای گریهای که در تمام این سالها ادامه داشت و کسی نشنید. آنقدر گوشها و چشمهایشان را روی اشکها و مخالفتهای مژده برای ازدواج با مجید بستند تا سرانجام دخترک ناامید از رسیدن به خواستهها و آرزوهایش پای سفره عقد نشست.
بچهها دست مادرشان را گرفته بودند و به سمت خودروی پدر که پنج متر دورتر توقف کرده بود میدویدند که سر کوچه، کیف یکی از بچهها زمین میافتد. وقتی نگار برای برداشتن کیف میرود ناگهان در کانال سقوط میکند و آب او را میبرد.
روزی که در آرایشگاه زنانه برای تبلیغ حنا هندی روی بدن به عنوان مدل آن هم به بهانه اینکه عکس ها تنها درسالن استفاده می شود، انتخاب شد، هرگز فکرش را نمی کرد در چه دامی گرفتار خواهد شد و تمام عکس هایش، سوژه ای می شود برای اخاذی های بی پایان...
«زن جوان با لباس راحتي داخل خانه روي بالكن ايستاده بود. دستهايش تا روي بازو پر از خون بود. نه صدايي از او بيرون ميآمد و نه حرفي. مات و مبهوت از آن بالا همهچيز را تماشا ميكرد. ناگهان خودش را به آبگرمكن گازي روي ديوار بالكن كوبيد و داخل خانه رفت. صداي لرزش زمين زير پايش تا اينجا ميآمد. يكي يكي وسايل را از داخل خانه برميداشت و با خودش روي بالكن ميآورد و از آن بالا پرتاب ميكرد پايين. جاروبرقي، باندهاي ضبط صوت، لباس، چادر رنگي زنانه، دمپايي، شانه زنانه، كارتن خالي... لباسها در هوا رها…
در راه بازگشت سوار خودروی پرایدی شدم اما راننده پس از طی مسافتی مسیرش را تغییر داد و با تهدید چاقو کیفم که حاوی 15 میلیون تومان پول نقد بود را گرفت. داخل ماشین با راننده درگیر شدم و چند نفری هم شاهد این درگیری بودند اما کسی به کمکم نیامد.