در بخش دیگری از درمانگاه، عیسی که جذام، روشنی چشمانش را گرفته و دست و پایش را بد شکل کرده است، به قهر از بد روزگار و به دلیل نارضایتی از اتاقش، رویش را از ما برگردانده و جوابمان را نمیدهد، اما چند دقیقه بعد، بیان میکند: من گوش شنوایی نمیبینم که حرف دلم را به او بگویم، تنها خواسته من، عوض کردن اتاقم است که کسی رسیدگی نمیکند.