قلمی بیادبود استاد ناصر مسعودی
داد از شیدایی
مسعودی که دفتر حیاتش در ۶ فروردین ۱۳۱۴ گشوده شد در ۶ آذرماه با برگهای پاییزی با نسیم ابدیت همراه شد.
جنگلهای گیلان در میان طراوت و شادابی بهار و زیبایی وصف ناپذیر پاییز بر قامت بلند درختان و شاخساران کهنسالش آوای دل انگیزی به خاطر دارد که گاه با ترنم باران و گاه در شکوفابی گلهای پامچال نغمه زندگی را در زلال جویباران معنا می کرد. از دل جنگلهای گیلانی و ترانه های باران و در غرش تندرهایی که دامنه البرز را با شکوهی هرچه فریباتر بر صفحه طبیعت ترسیم می کرد، کودکی های ناصر با موسیقی های گیلکی پیوند می خورد.
پدرش اما مسافر بهشت بود و هنوز او کودکی سه ساله بود که راه آسمان پیش گرفت و او را به دست تقدیر داد و در ازدحام کوچه های زندگی تنها گذاشت. بغض این هجرت و فراق زود هنگام ،همگام او در تمام سالهای زندگی بود که گاه در ترانه هایش و گاه در نقش های تئاتر خلاصه هرچه بود قصیده زندگی او را معنا می داد و شاید همان چراغ روشن ترانه هایش بود که در شبهای بلند زمستان تمام پستوهای دلتنگی و دهلیز های دل را همچون *مهتاب شبان* از تاریکی غمهایی که زمان را بر آن استیلایی نبود می رهاند.
سرنوشت او از جاده های سبز شمال گذشت تا چند صباحی به گلستان هنر علی اکبرخان شهنازی، نغمات موسیقی ملی ایران در رگهای احساسش بتراود و طرب سرای خیال او را با ریتم و ضرب آهنگهای موسیقی در هم آمیزد تا در گذر زمان گذار عمرش او را به شاگردی احمد عبادی سپارد و ملوک ضرابی تا آغازی پرشورتر در نوایی که از ژرفای جانش برخاست و در طی ۵۰ سال فعالیت جدی موسیقایی ۵۰۰ ترانه از او در یادها برجا گذاشت. ترانه هایی که گاه از دل *بنفشه* زاران و گاه در طنین چکمه های اراده *سردار جنگل* و گاه نیز در آوای دسته جمعی زنان گیلک که پرچین دامن هایشان با سبزی شالیزارها گره می خورد و حس شاد و عاشقانه خود را با زمزمه تراهنگ *کاکوله* ابراز می کردند و دست افشان سفره سخاوت زمین را به نشان شکر می بوسیدند آن هنگام که باران می بارید و صدای برگ و باد زیباترین موسیقی جنگل بود. *دگم اندیشی های متحجرین متشرع نما* همانگونه که *شجریان* را به دادگاه انقلاب احضار کرد و خوانندگان بسیاری را یا به کنج عزلت کشاند یا به جلای وطن ناگزیر …….، چون طوفانی از مزرعه هنر ناصر مسعودی نیز گذشت و سالها مهر سکوت و خاموشی بر دهان مرغ احساس او زد. اما تبحر او در موسیقی ملی و گیلکی بر حقارت دگم اندیشان فائق و آثار موسیقایی او که سالها منع انتشار داشت دیگر بار در فضای فرهنگ جامعه منتشر شد و او توانست با اثاری تازه از زمستان سخت تعصب عبور کند تا ننگ سیاهی بر تیره اندیشان فرومایه بماند و سپیدی صبح آرزوها در سپهر کارنامه فعالیتهای هنری او بردمد.
مسعودی که دفتر حیاتش در ۶ فروردین ۱۳۱۴ گشوده شد در ۶ آذرماه با برگهای پاییزی با نسیم ابدیت همراه شد.
*یادش جاودانه در یادها*