ترنج موبایل
کد خبر: ۹۱۹۵۶۷

چگونه چین توانسته در جنگ اقتصادی با آمریکا دست بالا را پیدا کند؟

چگونه چین توانسته در جنگ اقتصادی با آمریکا دست بالا را پیدا کند؟

مقاله به بررسی آتش‌بس موقت تجاری میان آمریکا و چین می‌پردازد و نشان می‌دهد که با وجود تنش‌زدایی ظاهری، رقابت ژئوپولیتیک، فناوری و اقتصادی دو کشور ادامه دارد. آدام توز تأکید می‌کند چین از عناصر نادر خاکی به‌عنوان اهرم بازدارندگی استفاده می‌کند و روابط ترامپ و شی، نماد دو الگوی متضاد حکمرانی است. او سویا را نماد جهانی‌شدن و سیاست انتخاباتی آمریکا می‌داند و نتیجه می‌گیرد پکن در جنگ تجاری برتری تاکتیکی موقتی یافته، هرچند موازنه قدرت بنیادین تغییر نکرده است.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو- مصاحبه کننده: کامرون عبادی تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل نشریه فارن پالیسی مصاحبه شونده: آدام توز ستون نویس اقتصادی نشریه فارن پالیسی

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، در نشست اخیر رهبران ایالات متحده و چین، دونالد ترامپ و شی جین‌پینگ نشانه‌هایی از آتش‌بس موقت در جنگ تجاری دو کشور دیده شد. بنا بر گزارش مقامات دولتی، توافق حاصل‌شده میان دو طرف می‌تواند آغازگر نوعی بازنگری راهبردی در روابط واشنگتن و پکن باشد؛ هرچند بسیاری از تحلیلگران هشدار می‌دهند که ریشه‌های تنش در حوزه تجارت، فناوری و ژئوپلیتیک همچنان پابرجا خواهد ماند.

در میان پرسش‌های کلیدی پیرامون این تحولات، این موضوع مطرح است که آیا چین آگاهانه از وابستگی جهانی به عناصر نادر خاکی برای منافع راهبردی خود بهره‌برداری می‌کند؟ همچنین، ماهیت واقعی روابط ترامپ و شی و اینکه در این جنگ تجاری کدام کشور موقعیت برتر را حفظ کرده است، از دیگر محورهای اصلی بحث‌های اخیر به شمار می‌رود. این پرسش‌ها، بخشی از محور گفت‌وگوی اخیر با آدام توز، ستون‌نویس نشریه فارن پالیسی است. آنچه در ادامه می‌آید، نسخه‌ای خلاصه‌شده از این گفت‌وگو است که برای اختصار و وضوح بیشتر تنظیم شده است.

«سلاح خاموش چین»؛ عناصر نادر خاکی در خدمت بازدارندگی ژئوپولیتیک

کامرون عبادی در آغاز گفت‌وگو پرسید: آیا چین در حال «تسلیح» وابستگی جهان به عناصر نادر خاکی است؟ به‌عبارتی، آیا پکن از ابتدا برای دستیابی به اهرم سیاسی، کنترل این منابع حیاتی را در دست گرفت؟

آدام توز در پاسخ گفت که تردیدی نیست چینی‌ها از ارزش راهبردی این منابع آگاه بوده‌اند، اما پرسش اصلی آن است که چرا دیگر قدرت‌ها چنین درکی نداشتند. او توضیح داد که چین با استفاده از عناصر نادر، ابزاری تاکتیکی در اختیار دارد و تاکنون سه بار از آن بهره گرفته است.

نخستین بار در سال ۲۰۱۰، در پی تنش با ژاپن بر سر زنجیره جزایر سنکاکو، هنگامی که بازداشت یک تبعه چینی در خاک ژاپن، پکن را واداشت تا صادرات عناصر نادر را جیره‌بندی کند. بار دوم در سال ۲۰۱۹، زمانی که دولت ترامپ فشارهای تجاری خود را بر چین افزایش داد و در واشنگتن، گفتمان آشکار رقابت ژئوپولیتیک قدرت‌های بزرگ شکل گرفت؛ در آن مقطع، چین صراحتاً تهدید کرد که ممکن است صادرات این عناصر حیاتی را متوقف سازد.

و اکنون، به گفتهٔ توز، برای سومین بار شاهد تکرار همان الگو هستیم. او تاکید کرد که هدفش تصویرسازی چین به‌عنوان کشوری صرفاً تدافعی نیست، چراکه چنین نگاهی جاه‌طلبی‌ها و گستره اهداف نظام سیاسی این کشور را نادیده می‌گیرد. به‌گفتهٔ او، عناصر نادر در واقع سلاحی در زرادخانهٔ پکن هستند که هرگاه خود را در تنگنا ببیند، از آن استفاده می‌کند؛ به‌ویژه زمانی که با تحریم‌ها، حمایت‌گرایی یا تبعیض‌های غیرقابل‌قبول روبه‌رو شود.

سه چهره قدرت در جهان نوین: ترامپ، شی و نظم قواعد‌محور

کامرون عبادی پرسید: ایالات متحده و چین به توافقی رسیده‌اند، اما آیا میان نظام حکمرانی شخص‌محورِ ترامپ و منطق بوروکراتیک‌ترِ دولت شی جین‌پینگ اصطکاکی وجود دارد؟

آدام توز در پاسخ گفت که ویدئوی منتشرشده از دیدار این دو رهبر، گویاتر از هر تحلیل دیگری است. آنچه بیش از همه جلب توجه می‌کند، تضاد آشکار در منش و چارچوب رفتاری آنهاست. ترامپ در ویدئو کاملاً هیجان‌زده و خشنود به‌نظر می‌رسد، گویی دیدار برایش رویدادی شخصی و لحظه‌ای افتخارآمیز است؛ در مقابل، شی جین‌پینگ رفتاری آرام، خطابه‌گونه و کاملاً دولتمردانه دارد؛ چنان‌که انگار برادری بزرگ‌تر در حال اندرز دادن به برادر کوچک‌تر است. او می‌گوید «بله، دیدارمان سازنده بود، اما باید بدانیم جهان پیچیده است و طبیعی است که دو اقتصاد بزرگ دچار اصطکاک شوند؛ وظیفه‌ی ماست که این تنش‌ها را با درایت مدیریت کنیم.» ترامپ اما فقط تکرار می‌کند: «توافق عالی بود، جلسه عالی بود، امتیازش ۱۲ از ۱۰!» به گفتهٔ توز، همین تضاد، سه الگوی متمایز حکمرانی را نمایان می‌سازد:

الف -  الگوی ایالات متحده: در آمریکا نوعی نظام سیاست‌گذاری شخصی‌سازی‌شده پیرامون ترامپ شکل گرفته است. بازماندگان ساختار رسمی دولت درون این چارچوب، گرفتار نوعی دگرگونی ایدئولوژیک تحت شعار «آمریکا را دوباره عظیم کنیم» (MAGA) شده‌اند. تصمیم‌گیری‌ها به جای سازوکارهای نهادی بیشتر تابع خلق‌وخو، غرور و نمایش فردی دونالد ترامپ هستند.

ب - الگوی چین: در حزب کمونیست چین، همهٔ مسیرهای تصمیم‌گیری حول محور شخص شی جین‌پینگ می‌چرخد، اما با ظاهری رسمی و بوروکراتیک. شی مانند دیگر مقامات فقط یک نشان حزبی بر سینه دارد، اما همگان می‌دانند او در رأس هرم است. این ساختار به ظاهر نهادی، پوششی برای تمرکز قدرت در دست یک فرد است؛ ظاهری که خودِ شی نیز در حفظ آن منافعی اساسی دارد.

ج - الگوی نظام تجارت مبتنی بر قواعد:  این شیوه نه شبیه چین است و نه مانند ساختار واشنگتنِ ترامپ. در این مدل، مجموعه‌ای از کشورهای کوچک‌تر درصدد احیای نظم گفت‌وگو و تصمیم‌گیری حقوق‌محورند. شعارشان این است: «وکلا را به میز مذاکرات بازگردانید.» هدفشان بازگشت به اصول شناخته‌شده تجارت مدرن است. به‌گفتهٔ توز، این ائتلاف در واقع تلاشی برای ایجاد گزینه‌ای سوم است.

«سلاح سبز» در جنگ تجاری: چرا همه‌چیز به سویا ختم می‌شود؟

کامرون عبادی در گفت‌وگو با آدام توز به تضادی در گفتمان واشنگتن اشاره کرد: از یک‌سو، جنگ تجاری با چین به‌عنوان نبردی تاریخی و سرنوشت‌ساز توصیف می‌شود، اما از سوی دیگر، مذاکرات تجاری ظاهراً بر موضوعاتی پیش‌پاافتاده مثل «سویا» و میزان صادرات آن به چین متمرکز است. این تناقض از کجا می‌آید؟

آدام توز در پاسخ گفت: در نهایت همه‌چیز واقعاً به سویا برمی‌گردد؛ چون مردم چین عاشق گوشت خوک هستند. پس از دوران اصلاحات و رشد سریع درآمدها، گله‌های خوک در چین به‌شدت گسترش یافتند و این حیوانات نیازمند تغذیه‌ای غنی از پروتئین یعنی سویا هستند. در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، سیاست تجاری آمریکا به گشودن بازار خوراک دام چین کمک کرد و در نتیجه، تولیدکنندگان سویا در آمریکا و آمریکای جنوبی به‌ویژه در برزیل کشت خود را برای پاسخ به اشتهای عظیم چین افزایش دادند.

به گفته‌ی توز، این مسئله شوخی‌بردار نیست: اگر تنها یک شاخص اقتصادی باشد که پکن به‌طور روزانه رصد می‌کند، آن قیمت گوشت خوک است. افزایش این قیمت، در نگاه دولت چین نشانه‌ای از تورم است. گوشت خوک در چین همان جایگاهی را دارد که بنزین برای آمریکایی‌ها دارد. او تاکید کرد که با وجود تنش‌های سیاسی، روابط تجاری همچنان ادامه دارد. تازه‌ترین داده‌ها نشان می‌دهد چین تا پایان سال جاری حدود ۱۲ میلیون تُن سویا از آمریکا خریداری خواهد کرد و این رقم در سال‌های آینده به ۲۵ میلیون تُن در سال خواهد رسید. هرچند این میزان هنوز به سطح پیش از جنگ تجاری نرسیده، اما نسبت به پایین‌ترین مقاطع، افزایش چشمگیری دارد. برای ایالت‌های کشاورزی آمریکا به‌ویژه ایالت‌های حامی جمهوری‌خواهان این خبر بسیار خوشایند است و همین امر موضوع را سیاسی می‌کند، زیرا ترامپ به رأی کشاورزان وابسته است و موفقیت در صادرات سویا برای او اهمیت انتخاباتی دارد.

در پایان، توز می‌گوید: نباید سویا را کالایی ساده یا بی‌اهمیت دانست. سویا تجسم مادی جهانی‌شدن است؛ محصولی که تقریباً همه به آن نیاز دارند. از اشتیاق میلیاردها نفر به گوشت خوک تا توازن صادرات در کشاورزی جهانی، همه‌چیز به این دانه کوچک گره خورده است.

برتری موقت پکن در جنگ تجاری؛ واشنگتن قربانی موفقیت‌های خودش

کامرون عبادی پرسید: در جنگ تجاری میان ایالات متحده و چین، کدام‌یک دست بالا را دارد؟ اساساً «برتری» در این رقابت را چگونه باید سنجید؟

آدام توز پاسخ داد که بر پایهٔ تحلیل‌هایی که پس از نشست اخیر در کره منتشر شده، تقریباً تردیدی نیست که در رسانه‌های آمریکا این برداشت غالب شده است که چین در این مرحله دست برتر را دارد. بیشتر این تحلیل‌ها از سوی روزنامه‌نگاران لیبرال نوشته شده‌اند و از انتقاد به ترامپ پرهیز نمی‌کنند؛ حتی می‌توان گفت نوعی رضایت پنهان از تحقیر او در لحنشان احساس می‌شود. با این حال، توز یادآور می‌شود که این فقط یک مرحله از بازی‌ای طولانی‌تر است، زیرا در نهایت چین در حال واکنش به اقدامات تهاجمی واشنگتن است و این ایالات متحده بوده که نقش آغازگر را ایفا کرده است.

به گفتهٔ او، یکی از مشکلات اصلی سیاست واشنگتن این است که ایالات متحده رفتاری بیش از حد تهاجمی در پیش گرفته است. این کشور تقریباً بر تمام جایگزین‌های بالقوهٔ چین تعرفه‌های بالا اعمال کرده و اکنون در موقعیت پارادوکسیکال قرار گرفته است: اگر تعرفه‌ها علیه پکن را کاهش دهد، تولید جهانی دوباره به سمت چین بازمی‌گردد؛ اما اگر حفظشان کند، زنجیره‌های تأمین جهانی را نیز به زیان خود مختل می‌سازد. به تعبیر توز، آمریکایی‌ها اکنون قربانی موفقیت خود در سایر مذاکرات شده‌اند.

در سطح ساختاری، چین هنوز به فناوری‌های فوق‌پیشرفته از جمله تراشه‌های نسل جدید شرکت‌هایی مانند انویدیا وابسته است. چین در داخل توان تولید این سطح از فناوری را ندارد و در تلاش است تا عقب‌ماندگی خود را جبران کند. بنابراین، در حوزه فناوری، پکن همچنان در موضع تدافعی و واکنشی قرار دارد. اما اگر هدف واشنگتن این بود که بتواند اراده‌اش را بر چین تحمیل کند و این کشور را به پذیرش امتیازات بزرگ وادار سازد، چنین اتفاقی رخ نداده است.

در نتیجه، آدام توز جمع‌بندی می‌کند: در این مقطع، چین اندکی جلوتر است اما نه به شکلی قاطع یا تعیین‌کننده، بلکه در امتیازگیری‌های تاکتیکی برتری نسبی یافته است. موازنهٔ ساختاری قدرت هنوز تغییر نکرده، اما در بازی فعلی، پکن هوشمندانه‌تر و منعطف‌تر از واشنگتن عمل کرده است.

 

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات