نگاهی به آخرین ساخته سعید روستایی؛
نه زن و نه بچه؛ این فیلم هیچ کدام نیست

«روستایی هر چه در این فیلم کادر دوربینش جای درستی قرار میگیرد با تصاویر فیلمبردارش (ادیب سبحانی) و سویه تکنیکال فیلمش هم درست از آب در میاید؛ ولی در پرداخت درست شخصیتهایش میماند. کارگردان گویی گوشه چشمی به جشنوارههای بینالمللی دارد که لزوماً مذموم هم نیست.»
ابراهیم عمران، منتقد سینما در روزنامه ایران نوشت: داستان و خرده پیرنگهای فیلم «زن و بچه» با زمان حدود صد و سی دقیقه؛ آنچنان به طور درست و سینمایی برای مخاطب باورپذیر نیست. سعید روستایی در میان سطور و دیالوگهایی که برای فیلمش مینویسد، گوشه چشمی هم به مسائل جاری روز دارد. هر چند شاید مستقیم وارد نشود. ولی تلاش دارد به نحوی خود را وامدار سینمایی بنامد که نقش مردم و بویژه زنان در آن جایگاه مناسبی داشته باشد. این بار نیز کاراکتر اصلیاش پرستاری است بهنام «مهناز خادمی». جالب آنکه شهرت و نام خانوادگیای که انتخاب میشود؛ تا حدودی شخصیت اصلی داستان و کارکرد اجتماعی آن را نشان میدهد.
هر چند هیچ جا در مناسبات سینمایی الزامی به چنین کاری نیست. ولی فامیلیها در برخی فیلمها بارزه خاصی از نگاه فیلمساز میدهد. آنسان که فریدون جیرانی از «مشرقیها» در فیلمهایش استفاده میکرد. هر چند این قیاس با کارهای قبلی روستایی به هیچ وجه درست نیست. مراد و مقصود اما ذهنیتی است که برای مخاطب ایجاد میشود. البته مخاطبی که کنجکاوتر و حرفهایتر نگاه میکند، وگرنه در یکی دو پلان نام شخصیت اصلی فیلم، اصانلو به واسطه همسر ذکر میشود.
این کاراکتر مورد نظر روستایی زنی است در میانه هجوم همهجانبه پسامدرنیته در ایران که خواهان زندگی تازهای است دلدادگیهایش با حمید راننده و صاحب آمبولانس خصوصی است که آنچنان پیشزمینه رفتاریاش مشخص نیست. طنز ماجرا آنجاست که پیمان معادی بازیگر نقش حمید، در برخی پلانها که عصبیت موج میزند یا قرار بر طعنهگویی است، بسان نقشهایش در «ابد و یک روز» و «متری شیش و نیم» میشود! گویی فراموش میکند نوع کاراکترش در اینجا با آن دو اثر تفاوت دارد.
برخی نشان دادن رفتارهای منفعتطلبانه حمید نیز برای مخاطب، بیشتر یادآور افرادی است که ابنالوقت هستند. حال چطور طی مدتی که این دو با هم بده بستان عاشقیت داشتند؛ مهناز متوجه نمیشود نیز، از علائم سحر است! اصولاً کارگردان گویی عجله برای کات دادن دارد. مخاطب تا بیاید با سکانسهای پیشین که رابطه مهناز و حمید را که با نیم نگاهی به علی یار پسر مهناز، معنا پیدا میکند؛ بفهمد، سیر داستان به کلی عوض میشود.
مخاطب تا انتها متوجه نمیشود این فیلم درباره زنی قدرتمند است یا زنی که در چنبره مسائل مردانه گرفتار است؟ آیا این زن باید «خادم» خانوادهاش باشد (انتخاب فامیلی کاراکتر) یا در پی زندگیاش؟ اینکه روستایی موتیف همیشگیاش (سکانسهای شلوغ) را میپسندد نیز در این فیلم به دادش نمیرسد.
هر اندازه که سکانسهای شلوغ بازداشتگاه فیلم «متری شیش و نیم» در شناخت کاراکتر اصلیاش (ناصر خاکزاد) موفق است؛ در یکی دو سکانس پر جمعیت که مربوط به بازی قاپاندازی یا قمار بچه فیلم است، نامتوازن عمل میکند. کارکردی که برای پسر ۱۴ساله در نظر گرفته میشود و نحوه عشق ورزیاش به همکار مادرش نیز؛ گل درشتتر از آن است که باورپذیر باشد.
روستایی هر چه در این فیلم کادر دوربینش جای درستی قرار میگیرد با تصاویر فیلمبردارش (ادیب سبحانی) و سویه تکنیکال فیلمش هم درست از آب در میاید؛ ولی در پرداخت درست شخصیتهایش میماند. کارگردان گویی گوشه چشمی به جشنوارههای بینالمللی دارد که لزوماً مذموم هم نیست.
رها کردن وجه داستانگویی فیلمی که بر پایه قصهای پایهریزی شده است به صواب نیست. اینکه در چشم بهم زدنی حمید قصه، دلداده مهری خواهر مهناز شود؛ به واسطه یک نگاه و آن هم خوردن شربتی که لیوانش آغشته به رژ لب اوست؛ از آن پلانهایی است که شاید نیم قرن از آن گذشته باشد!
و یا مادر فیلم که ابتدا عصبانی از کردار حمید است و در چند ماه بعد مجوز عروسی مهری را میدهد نیز منطق روایی درستی ندارد. از آن روی که شاکله شخصیتی و رفتاری این خانواده آنچنان ولنگ و باز نشان داده نمیشود. جز اینکه گفته شود در پلان ماشین، مادر و پسر کمی آوانگارد رفتار میکنند نسبت به گفتهها و دلمشغولیهای پسر نوجوان که بالمآل تسری پیدا کند به کلیت خانواده.
نکته بعدی درگیریای است که مهناز با ناظم مدرسه و پدربزرگ بچههایش دارد. گویی همه در مرگ پسرش باید به نوعی تنبیه شوند. حتی آن همکارش که قبول نکرد پسر و دختر کوچکتر مهناز را شبی نگه دارد تا خواستگاری از مهناز پایان پذیرد. حال بگذریم که کینه پدرشوهر از او و بالعکس هم واکاوی نمیشود. جز آنکه در راهروی دادگاه دیالوگهایی از نقش بورس و ورشکستگی احتمالی آن گفته میشود و دلیل مرگ هم نامعلوم. انگار لجبازی مهناز پایانی ندارد. همه مقصرند در مرگ فرزندش، حتی خودش.
ولی کارگردان به هیچ وجه مشخص نمیکند قصه اصلی چیست؟ زنی که مقاوم است یا زنی که تحت استیلای روزگار شانههایش خم میشود. این شکنندگی گویی فقط در تغییر چهره مهناز هویدا میشود با ریشههایی از موهای سفیدش بیآنکه این دگرگونی روحی، منطق روایی درستی طی کرده باشد. فیلم با سکانس آغازین در خانه و نوشتن روی شیشه شروع میشود و به همین سان هم در پایان روایتش فرجام مییابد.
اگر قرار بر در آغوش کشیدن بچه خواهر و نامیدنش به نام فرزند از دست رفته باشد؛ چه نیاز به این همه پلانهای دعوا و دادگاه؟ سعید روستایی گویی اقتدار خواهر در فیلم برادران لیلا و استواری کارآگاه متری شیش و نیم را در وجود مهناز و حمید ریخته است؛ غافل از این که شرح عاشقیشان و توصیف جداییشان این اندازه وقت نمیخواست. حال بگذریم از بازی یکنواخت و همیشگی پیمان معادی و بازی ناباورپذیر ایزدیار و ایفای نقش نامناسب فرشته صدر عرفایی و البته بازی قابل قبول بازیگر نقش علییار که با فوتش جان فیلم نیز گرفته شد.
از سیاست به تفکر
فیلم زن و بچه در ادامه فیلمسازی سعید روستایی در یاد ماندنش جای سؤال دارد. به حتم خود نیز میداند مخاطب این روزهای سینمای اجتماعی ایران چیزی فراتر میخواهد. و دلبستن به تحسین چند جشنواره هم ره به جایی نمیبرد. همه دلخوشیمان به جوانی روستایی است که وقت زیادی برای آفرینش دارد. منتظر میمانیم برای فیلمهای دیگرش که نشانههای سینماییاش غلبه داشته باشد بر تفکر احیاناً سیاسیاش که در دو کار آخرش نمود درخوری نداشت.