(عکس) کابوسهای شبانه مادر از قاتل دخترانش

من و همسرم بعد از طلاق، باهم صیغه شدیم، اما او دیگر من را نمیخواست حتی گل خریدن من را مسخره میکرد تا این که قهر کرد. شب قتل به بهانه این که قصد دارم به شهرهای شمالی بروم و ویلایم را بفروشم، از پدر و مادر همسرم خواستم به خانه مان بیایند تا دخترانم تنها نباشند.
منصور گفت: من و همسرم بعد از طلاق، باهم صیغه شدیم، اما او دیگر من را نمیخواست حتی گل خریدن من را مسخره میکرد تا این که قهر کرد. شب قتل به بهانه این که قصد دارم به شهرهای شمالی بروم و ویلایم را بفروشم، از پدر و مادر همسرم خواستم به خانه مان بیایند تا دخترانم تنها نباشند.
ناگفتههای مادر خانواده
چطور متوجه قتل عام خانواده ات شدی؟
روز حادثه به پدر، مادر و دخترانم زنگ زدم، اما کسی جواب نداد و با گذشت زمان نگران شدم. همان روز به خانه شوهرم رفتم کلید ساختمان را داشتم، وارد حیاط خانه شدم، خودروی منصور نبود، خودم را پشت در خانه رساندم، صدایی به گوش نمیرسید و احتمال دادم که همگی به شمال رفته اند و دیگر داخل خانه نشدم.
به پلیس زنگ زدی؟
بله، چون منصور قصد داشت مرا به هر طریق که شده به خانه بازگرداند و احتمال دادم او با ربودن اعضای خانوادهام سعی دارد مرا به خانه بکشاند.
در کلانتری چه شد؟
نگاهها روی من سنگینی میکرد و بعضی از ماموران همدیگر را نگاه میکردند و به آرامی میگفتند این زن مادر بچههاست.
چطور متوجه ماجرا شدی؟
برادرم مرا به حیاط کلانتری کشاند و بعد از کلی سکوت و داستان سرایی ماجرای قتل فرزندانم به دست پدرشان را گفت: درباره سرنوشت پدر و مادر ادعا کرد که آنها در بیمارستان هستند، اما با گذشت زمان همه ماجرا را شنیدم.
با منصور ازدواج سنتی داشتی یا همدیگر را میشناختید؟
۱۷ ساله بودم که همراه منصور در یک مطب کار میکردم. من به عنوان منشی آن جا مشغول کار بودم و خیلی زود منصور به خواستگاریام آمد و با هم ازدواج کردیم.
با منصور اختلاف داشتی؟
منصور دست بزن داشت، اما همیشه سکوت کردم و حتی بعد از تولد فرزندانم نیز این اختلافات بیشتر شد و منصور از من بیشتر فاصله میگرفت.
چند سال قبل از همسرت طلاق گرفتی؟
سال ۹۳ از منصور جدا شدم.
چرا ساناز و سولماز با پدرشان بودند؟
منصور ادعا کرد که خوب نیست دخترانم و من در یک خانه تنها زندگی کنیم به همین دلیل فرزندانم را از من گرفت و به خانه خودش برد.
چطور باز با آنها زندگی کردی؟
منصور تهدید کرد اگر به خانه اش بازنگردم دیگر اجازه نمیدهد فرزندانم را ببینم و دخترانم را به خارج از کشور میبرد و دیگر دستم به آنها نمیرسد به همین دلیل مجبور شدم به خانه منصور بازگردم.
دوباره به عقدش در آمدی؟
قرار بود با هم عقد کنیم، اما منصور هر روز بهانهای میآورد و نتوانستیم در این چهار سال عقد کنیم.
تغییر در زندگی ات رخ داد؟
نه، منصور همچنان دست بزن داشت و همیشه با هم درگیر میشدیم و من به خاطر فرزندانم مجبور به ادامه زندگی بودم.
منصور ادعا کرده به او خیانت کردی؟
نه، دروغ است. خودش خیانتکار بود.
خیانت؟!
قبل از جدایی، منصورخیانتهایش را کتمان میکرد، اما بعد از طلاق و زندگی مجدد بدون هیچ ترسی وقتی میفهمیدم با زنان دیگر در رابطه است هیچ حرفی نمیزد و به کارهایش ادامه میداد.
تا قبل از دادگاه از منصور خبر داشتی؟
چند روز بعد از این که به زندان رفت، در خانه بودم که تلفن خانه ام به صدا در آمد. وقتی گوشی را برداشتم منصور از پشت خط که در زندان بود گفت، دخترانت از تو متنفر بودند و نمیخواستند با تو زندگی کنند.
حرفش درست بود؟
من و دخترانم به همدیگر وابسته بودیم و حرفهایی که منصور میزد، دروغ بود.
شنیدم چند بار دست به خودکشی زدی؟
روزهای اول از نظر روحی و روانی به هم ریخته بودم و تحمل این همه غم را نداشتم.
الان شرایط ات چطور است؟
تحت نظر پزشک هستم و توانستم کمی آرام شوم.
شنیدم ادامه تحصیل دادی؟
بله، به یاد دخترم که دانشجوی حقوق بود شروع به تحصیل کردم و به تازگی در دانشگاه و در رشته حقوق قبول شده ام.
تصمیم به بخشش نداری؟
باور نمیکنید، آن قدر از منصور میترسم که برخی مواقع فکر میکنم از زندان فرار کرده و میخواهد به سراغم بیاید تا حکم اجرا نشود به آرامش نمیرسم.
منصور را در دادگاه دیدی؟
بله، حال خوبی نداشتم و فقط یک لحظه دیدمش و دیگر نگاهش نکردم.
خانواده اش با تو حرف زدند؟
تنها یکی از برادرانش را در دادگاه دیدم که به هم سلام کردیم و دیگر هیچ حرفی نزدند.
بنا به این گزارش، قضات پس از پایان جلسه، برای صدور حکم نهایی وارد شور شدند و به زودی حکم این مرد اعلام خواهد شد.