شریعتمداری> ... و بارديگرخواص
حسین شریعتمدرای در یادداشت امروز کیهان نوشت:
1- اينجا مدينه است، مسجد النبي(ص) و ظهر يكي از روزهاي جمعه هزار و چهارصد و چند ده سال قبل. نمازجمعه برپاست و رسول خدا(ص) به امامت ايستاده و خطبه مي خواند. ناگهان صدايي در فضا مي پيچد، جارچي يكي از كاروان هاي تجاري است كه از ورود كاروان به مدينه خبر مي دهد.
نمازگزاران از گوشه چشم به يكديگر نگاه مي كنند، بسياري از آنان وسوسه شده اند، وسوسه پيشدستي در خريد كالاي از راه رسيده، اما، نمازجمعه است، با آن همه سفارش، و رسول اكرم(ص) برترين و شايسته ترين خلق خدا، امامت جمعه را برعهده دارد. اگر تا پايان نماز صبر كنند، ديگران در خريد پيشي مي گيرند. بسياري از نمازگزاران دو دل مي شوند.
اين پا و آن پا مي كنند و سرانجام، شماري از آنان كه چندان هم اندك نبودند، آهسته و پاورچين صف هاي نماز را ترك مي كنند و چند قدم كه دورتر مي شوند، گام ها را بلند برمي دارند و به سوي صدا و محل اتراق كاروان مي دوند... رسول خدا(ص) غمزده مي شود- شايد- و خداي سبحان به ملامت مي فرمايد: «چون تجارتي يا لهو و بازيچه اي ببينند به سوي آن مي شتابند و تو را -اي پيامبر- در نماز تنها مي گذارند...» آيه 11 سوره جمعه. مي گويند فقط 8 يا 12 تن از نمازگزاران بر جاي ماندند و نمازجمعه آن روز را ترك نكردند و رسول خدا(ص) فرمود؛ اگر اين عده نيز مي رفتند، عذاب الهي نازل مي شد.
2- اينجا تهران است، دانشگاه تهران و هزار و چهارصد و چند ده سال بعد از آن روز مدينه، باز هم ظهر يكي از روزهاي جمعه است، امام جمعه منصوب امام خميني(ره) و امام بعد از ايشان به خطبه ايستاده است. يك روز جمعه از روزهاي جنگ 8 ساله تحميلي است. مدتي است دشمن به بمباران شهرها و مناطق مسكوني روي آورده است.
از چند روز پيش تهديد مي كرد كه روزجمعه مراسم نمازجمعه را در دانشگاه تهران بمباران مي كند. جمعيت در دانشگاه تهران و خيابان هاي اطراف موج مي زند، هميشه همينطور بوده و هست، وقتي تهديد دشمن در ميان است، حضور جمعيت بيشتر و پرشورتر مي شود و آن روز جمعه هم... آقا در ميانه خطبه است كه بمبي قوي با صدايي مهيب در ميان نمازگزاران و در زمين چمن منفجر مي شود، تعدادي از نمازگزاران به خون مي غلتند و پاره هاي بدن آنها تا دهها متر آن طرف تر پرتاب مي شود.
صداي جمعيت به الله اكبر بلند مي شود و شعار «خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست» به آسمان برمي خيزد. نمازگزاران با صلابت ايستاده اند. چند نفري به انتقال مجروحان مشغولند-14 شهيد و 88 مجروح- امام جمعه به خطبه ادامه مي دهد. در ركعت دوم نمازعصر و به هنگام قنوت، سر و كله جنگنده هاي عراقي در آسمان تهران پيدا مي شود، براي بمباران آمده اند، مثل روزهاي قبل. صداي انفجار بمب ها و شليك پي در پي ضدهوايي ها فضا را پر كرده است. نمازگزاران اما به نماز مشغولند. هيچكس از جاي خود تكان نمي خورد.
جمعه شب- شب همان روز- سيماي ملكوتي حضرت امام(ره) بر صفحه تلويزيون ديده مي شود؛ «من فراموش نمي كنم قصه روزجمعه را كه آنطور باشكوه، با نورانيت، با استقامت گذشت. آنطور مردم با طمأنينه، با آن صداهايي كه مي آمد، با آن رگبارهايي كه مي آمد، من ملاحظه مي كردم، نگاه مي كردم، مخصوصاً نگاه مي كردم ببينم در بين مردم چه وضعي هست، نديدم حتي يك نفر را كه يك تزلزلي درش پيدا باشد. و آن وقت امام جمعه آنطور با آن طنين قوي صحبت كرد، مردم آنطور گوش كردند، آنطور فرياد زدند كه ما براي شهادت آمديم». صحيفه امام(ره) جلد 19، ص 195
3- اينجا كوفه است، دارالخلافه حضرت اميرعليه السلام و باز هم هزار و چهارصد و چند ده سال قبل. علي(ع) به خطبه ايستاده است و با دلي گرفته، زبان به ملامت گشوده است «يا اشباه الرجال و لارجال اي نامردان مردنما... دلم از دست شما پرخون است، جرعه جرعه اندوه به كامم ريختيد... دشمنان به پيكارتان برخاسته اند و شما دست به جنگ نمي گشائيد، تابستان شما را فراخوان مي دهم، مي گوئيد هوا گرم است و زمستان، سرما را بهانه مي آوريد...» خطبه 27 نهج البلاغه.
4- اينجا ايران است، همين چند سال پيش... امام راحل ما (ره) پيرمردها را به ماندن دعوت مي كند، اجازه مي خواهند كه بروند و مي روند، نوجوانان در شناسنامه هاي خود دست مي برند تا سن خويش را براي رفتن به جبهه قانوني نشان بدهند. جوانان براي رفتن روي مين از يكديگر سبقت مي گيرند، پيرزن دستكش و جوراب پشمي را كه با دستهاي لرزان خود بافته است براي رزمندگان مي فرستد همراه با چند خط كه يكي از دانش آموزان روستا برايش نوشته است «فرزندان ناديده ام! از من بپذيريد... چه كند بي نوا ندارد بيش»...
5- و امام راحل ما رضوان الله تعالي عليه مي فرمود؛ « من با جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله-صلي الله عليه و آله- و كوفه و عراق در عهد اميرالمومنين و حسين بن علي- صلوات الله و سلامه عليهما- مي باشند.
آن حجاز كه در عهد رسول الله- صلي الله عليه و آله- مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمي كردند و با بهانه هايي به جبهه نمي رفتند، كه خداوند تعالي در سوره «توبه» با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعده عذاب داده است.(26) و آنقدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل، در منبر به آنان نفرين فرمودند. (27) و آن اهل عراق و كوفه كه با اميرالمومنين آنقدر بدرفتاري كردند و از اطاعتش سر باز زدند كه شكايات آن حضرت از آنان در كتب نقل و تاريخ معروف است.
و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهدا-عليه السلام- آن شد كه شد. و آنان كه در شهادت دست آلوده نكردند، يا گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد.» وصيت نامه حضرت امام (صحيفه جلد 21 ص 410 )
6- و اكنون به موضوع اصلي يادداشت پيش روي نزديك مي شويم و اين سوال را پي مي گيريم كه چرا لغزش و انحراف خواص در دوران حضرت اميرعليه السلام، لغزش مردم را به دنبال داشت و فاجعه مي آفريد، اما در اين دوران وقتي خواص مي لغزند، به جاي آن كه مردم را بلغزانند و به انحراف بكشانند، خود رفوزه مي شوند و سقوط مي كنند؟ راستي چرا...؟!
7- پاسخ اين سوال را بايد در دو تفاوت عمده ميان دوران ما- بعد از انقلاب اسلامي- با دوران حضرت امير عليه السلام جستجو كرد.
الف: تعداد خواص آلوده در دوران ما در مقايسه با دوران مولايمان حضرت اميرالمومنين عليه السلام - با احتساب جمعيت- بسيار اندك و كم شمارتر است. علي(ع) ياران مخلص و پا به ركاب اندكي داشتند تا آنجا كه نخلستان هاي خلوت كوفه و چاه هاي تاريك آن ديار، مخاطب دردهاي فروخورده و غصه هايي بود كه در گلوي مبارك مولايمان مانده بود.
چه تنها بود علي مظلوم(ع) آن روز كه ياران به حق پيوسته خويش را به خاطر مي آورد و در حالي كه اشك در چشمان مبارك و خدايي اش نشسته بود، مي فرمود؛ «كجايند برادران من كه راه حق را سپردند و با حق رخت به ديار باقي بردند؟ كجاست عمار؟ كجاست ابن تيهان؟ كجاست ذوشهادتين؟ و كجايند همانندهاي ايشان؟...» خطبه 182 نهج البلاغه.
و اما، در اين دوران تعداد بزرگان صاحب انديشه و خواص مومن و پا به ركاب كه از ژرفاي دل پيرو امام راحل (ره) و خلف حاضر او هستند بيرون از حد شمار است.
ب: دومين تفاوت عمده اين دوران با دوران مولاي مظلوممان حضرت اميرعليه السلام را بايد در شور و شعور و ايمان و پاكباختگي مردم در ايران اسلامي و ناآگاهي اكثريت مردم در دوران اميرمومنان(ع) و رخوت و سستي آنان جستجو كرد. نكته اي كه امام راحل(ره) بارها به آن اشاره فرموده اند و نه فقط مردم ما و ملت هاي مسلمان به وضوح شاهد آن بوده اند، بلكه دشمنان تابلودار انقلاب نيز به آن اعتراف دارند. بيهوده بود- اما بي حساب نبود- كه وزير دفاع وقت آمريكا در دوران رياست جمهوري ريگان با صراحت توأم با وقاحت گفته بود «ريشه ملت ايران بايد از بيخ و بن كنده شود»! و دهها شاهد مثال ديگر.
8- نتيجه آن كه مردم دوران حضرت امير عليه السلام به علت ناآگاهي و بينش كمتر، از نقشه اصلي راه بي خبر بودند و چشم به دهان خواص داشتند و چنين بود كه وقتي يكي از خواص مي لغزيد و از راه راست منحرف مي شد، جماعتي از مردم را نيز با خود به لغزش و انحراف مي كشيد و اما، مردم در دوران ما به دليل برخورداري از بينش عميق و تجربه گرانقدري كه در حركت پا به پاي خويش با امام راحل(ره) و خلف حاضر او كسب كرده اند، نقشه راه را مي شناسند و از اين روي، چشم به دهان رهبر دارند نه خواص و دقيقاً به همين علت است كه لغزش و انحراف خواص در اين دوران نمي تواند لغزش و انحراف مردم را در پي داشته باشد، چرا كه معيار مردم براي ارزش گذاري هر يك از خواص، ميزان نزديكي مواضع و عملكرد آنان با رهبرانقلاب- يعني همان خط اسلام ناب محمدي(ص)- است بنابراين بسيار طبيعي و بديهي است كه در اين دوران، وقتي يكي از خواص مي لغزد نه فقط مردم را نمي لغزاند، بلكه خود از دايره انقلاب و نظام بيرون افتاده و سقوط مي كند.
نگاهي به انحراف برخي از خواص- مخصوصا طي چند ماه اخير- بيندازيد. هر يك از آنها به همان اندازه كه از «عروه الوثقي»ي رهبري دور شده اند به همان اندازه از چشم ملت افتاده اند، تا آنجا كه كار برخي از آنان به رسوايي كشيده و به اعماق ناكجاآباد سقوط كرده اند.