از قهرمانی آسیا تا ترشیفروشی!
بانوی قهرمان پاراآسیایی که روزگاری در المپیک لندن به مقام پنجم دست پیدا کرد اما سختیهای زندگی به او فشار آورد و تکتاز را به جایی رسانده که مجبور به ترشیفروشی شده است.
شیرینی زندگی یک دختر قهرمان با ترشیفروشی تلخ شده است.
به گزارش قانون، «شاید بسیاری از هواداران، ورزشکاران را افرادی با توان مالی بالا بدانند. همانها که میلیاردی پول میگیرند و تصاویرشان در فضای مجازی با خودروها و خانههای لوکس دست به دست میشود. برای بسیاری از ورزشکاران البته اوضاع به همین شکل است. آنها روزگار سختی را پشت سر گذاشته و حال به مرحلهای رسیدهاند که از شهرت و استعداد خود استفاده میکنند.
کسب درآمد از ورزش حرفهای راه آسانی نیست، بسیاری از ورزشکاران سالها تلاش و هزینه میکنند تا از ورزش درآمدی کسب کنند. برخی از آنها موفق میشوند و برخی دیگر نمیتوانند به جایگاه واقعی خود دست پیدا کنند.
هاجر تکتاز یکی از همین ورزشکاران است، بانوی قهرمان پاراآسیایی که روزگاری در المپیک لندن به مقام پنجم دست پیدا کرد اما سختیهای زندگی به او فشار آورد و تکتاز را به جایی رسانده که مجبور به ترشیفروشی شده است.
آن چه در ادامه میخوانید روایتی است از یک روز زندگی هاجر تکتاز که از خانه آغاز میشود و در محل تمرین به پایان میرسد.
هاجر تکتاز، قهرمان پاراآسیایی و دارنده رتبه پنجم المپیک لندن. اینها اطلاعاتی است که ما از شما داریم، خودتان را بیشتر معرفی کنید.
متولد ۱۳۵۵ هستم، بعد از تولد کمبینا بودم و بعد از ۱۸ سالگی نابینا شدم. وارد دانشگاه شدم و سال ۷۶ به اصرار یکی از معلمهای ورزشمان وارد محیطهای ورزشی شدم. من دختر بازیگوشی بودم اما بعد از نابینایی کمتر هیجان داشتم. بنابراین معلممان یک روز ساعت ۱۱شب با خانه تماس گرفتند و با مادرم صحبت کردند که مرا به محیطهای ورزشی ببرند. من تمرینات پرتاب وزنهام را آغاز کرده بودم. ما بر اساس بیناییمان کلاسبندی میشویم.
به ما گفته شد جنبه سیاسی حضورتان مهمتر است. در نهایت حق من را خوردند و با ادغام کلاسبندیها نتوانستم مقام مناسبی کسب کنم. پس از حضور در ایران انگیزهام بیشتر شده بود و تمریناتم را ادامه دادم. سال ۸۴ قرار شد به مسابقات پاراآسیایی کوالالامپور اعزام شویم.
چرا قبول نکردند؟
نمیدانم. سیاستهای خاص خودشان بود. من ۲۷ تیرماه پایم شکست و یک ماه در گچ بود. به من فشار آوردند که باید رکورد ۷ متر و ۱۱ سانتیمتر را بزنم. اول شهریورماه پایم را از گچ در آوردم و ۱۴شهریورماه در رکوردگیری شرکت کردم. آن روز رکورد ۷ متر و ۹۰ سانتیمتر را زدم و حضورم در تیم اعزامی به لندن قطعی شد.
چطور میشود بدون چند هفته تمرین رکورد خودتان را نیز ارتقا بدهید؟
نمیدانم شاید انگیزه خاصی داشتم و میخواستم در مسابقات شرکت کنم. البته در تمریناتم رکوردهای ۷ و ۹۰ سانتیمتر و حتی ۸ متر را نیز داشتم. تمرینات المپیک را آغاز کردم و به مسابقات لندن اعزام شدم اما اجازه حضور مربیام را ندادند.
نگفتند چرا اجازه نمیدهیم مربیتان با شما بیاید؟
خیر، گفتند انگلیس ویزای او را صادر نکرده بود.
در المپیک نیز رتبه پنجم را کسب کردید.
بله. البته در این مسابقات کلاسها دوباره ادغام شد، به دلیل این که رکوردی نبود و امتیاز برایشان در اولویت قرار داشت. همان سال یک خانم ایتالیایی که ۶ ماه قبل از مسابقات لندن نابینا شده بود رکورد ۱۷ متر را کسب کرد و قهرمان شد. پس از بازگشت از لندن دعوتمان کردند جوایزمان را دریافت کنیم.
چه مقدار جوایز دریافت کردید؟
ما که سهمیه المپیک نیز کسب کرده بودیم ۱۰میلیون هدیه نقدی دریافت کردیم و شهرداری نیز حمایت کوچکی از ما کرد.
و در ادامه به مسابقات اینچئون اعزام ونایب قهرمان شدید.
بله. چندین سال بود که دیسک کار نمیکردم اما دو هفته تمرین کردم و مدال نقره گرفتم. کلاسها دوباره ادغام شد اما تلاش کردم برای کشورم افتخارآفرینی کنم.
برای این دو مدال چقدر جایزه گرفتید؟
قرار بود برای هر نقره ۷۰ سکه بگیرم اما برای دو مدال نقره ۷۳ سکه و نیم به من جایزه دادند.
بر اساس گفتههایتان دریافتیتان کم نبوده، چرا در حال حاضر با مشکل مالی مواجه هستید؟
فکر میکنید با ۷۳ سکه چه کار میتوان کرد؟ وقتی شما روی کوه طلا نیز باشید و مدام از آن استفاده کنید به هر حال تمام میشود. تصور کنید من که درآمدی ندارم قرار است با ۷۳ سکه تمام امورات زندگیام را بگذرانم. من ریالی از خانوادهام دریافت نمیکنم زیرا پدرم بازنشسته است و نمیتواند به من کمک مالی کند.
فدراسیون در پرداخت این هزینهها به شما کمکی نکرد؟
خیر. هیچ هزینهای پرداخت نشد. نامه زدم و گفتند بعید میدانیم این پول را به شما بدهند. تاکنون دریافتی مناسبی از فدراسیون نابینایان نداشتهام. فقط در زمان اعزام به مسابقات لندن ۲۰۰ هزارتومان پول کتانی و ۲۰۰ هزارتومان هزینه آژانس پرداخت کردند. پس از کسب مقام پنجم نیز حدود ۱۰۰ پوند به من جایزه دادند. یعنی در تمام این سالها من حدود یک میلیون تومان دریافتی داشتم.
فدراسیون بودجه حمایت از شما را از وزارت ورزش و جوانان دریافت نمیکند؟
چه بگویم؟ رییس فدراسیون باید ما را درک و حمایتمان کند اما کار کردن برای ما بانوان بسیار دشوار است. تصور کنید در مترو به جای این که ما را درک کنند گاهی زیر عصایمان میزنند.
از سایر هم تیمیهایتان خبری دارید؟ آنها نیز همین مشکلات را دارند؟
حقیقتش را بخواهید من از آنها اطلاعی ندارم اما میدانم بسیاری از بچههای نابینا به خاطر مشکلات مالی سر تمرین نمیآیند. بارها به دلیل این که پول آژانس نداشتم حتی نتوانستم به تمرینات بروم.
برای حل مشکلات مالی چه کردهاید؟
در حال حاضر با مادرم شور و ترشی درست میکنم و به آشنایان میفروشم. یک مدت نیز نعناع و شوید خشک میکردم و میفروختم اما این کار دشوار بود و نتوانستم ادامه بدهم.
چه مدت است به ترشی فروشی روی آوردهاید؟
حدود چهار سال است این کار را میکنم. گاهی به قشم میروم و لباس میآورم تا به دوستان و آشنایان بفروشم. اما به هر حال این کار نیز مشکلاتی دارد. به عنوان مثال جای ثابتی ندارم که آنها را بفروشم. در خانه چقدر میتوان به غریبهها جنس فروخت؟ با این حال چون خودم دوست دارم که مستقل باشم تمام تلاشم را میکنم مشکلات را حل و برای خودم درآمدزایی کنم.
این اتفاقات دلسردتان نمیکند؟
بارها دلسرد میشوم. در اردیبهشت رکوردگیری دارم برای مسابقات جاکارتا و بعد از آن ورزش را کنار میگذارم. اگر نخواهم ورزش کنم افسرده میشوم اما مجبورم این کار را کنم و به زندگیام بچسبم. در حال حاضر سن من بالا رفته و نمیتوانم کار زیادی انجام بدهم.
بعد از این که ورزش را کنار گذاشتید تصمیم دارید چه کار کنید؟
اگر این کار را کنم میخواهم یک جایی را اجاره کنم و مزون لباس تاسیس کنم، شاید سوپرمارکت بزنم و از آنجا گذران زندگی کنم.
وزارت ورزش در جریان این مشکلات شما هست؟
بدون شک میدانند من چه کار میکنم. جالب است بدانید یکی از ورزشکاران معلول زعفرانفروشی میکند و من نیز به او کمک میکنم که این کار را انجام بدهد. به ازای هر زعفران هزارتومان سود کسب میکنم. این سود را نیز به اصرار او قبول کردم، ما همدردیم و باید به یکدیگر کمک کنیم وگرنه هیچکس به داد ما نمیرسد.
از زعفران فروشی چقدر سود میکنید؟
تا این لحظه ۵۰ بسته زعفران فروختهام و این ماه ۵۰ هزارتومان سود کردهام.
سایر ورزشکاران نابینا برای کسب درآمد چه میکنند؟
همانگونه که گفتم اطلاعاتی از سایرین ندارم. آنها در تهران نیستند و میدانم که هیاتهای شهرستانها به ورزشکارانشان کمک زیادی میکنند. سالی که ما از مسابقات مالزی بازگشتیم قرار گذاشتند به افراد عضو بهزیستی ماهیانه ۹۰هزارتومان کمک مالی شود. دو سال پرداخت شد اما در ادامه این حقوق ناچیز را نیز قطع کردند. همان روزها به ما میگفتند به هیچکس نگویید این پول را به شما میدهیم. من نیز نامردی نکردم و رفتم به تمام ورزشکاران گفتم. در نهایت این پول را قطع کردند.
هر بار که مادرتان را به تمرین میبرید نگران نیستید اذیت شود؟
بدون شک این نگرانی را دارم. همواره اصرار میکنم برای او آژانس بگیرم اما راضی نمیشود. خجالت میکشم با وجود بیماریاش مجبور است اسیر من باشد. اما چه کار باید بکنم؟
دنبال چه هدفی هستید که پس از آن ورزش را کنار بگذارید؟
ابتدا از همه خیرین تشکر میکنم که به بهزیستی کمک میکنند. من خودم پرونده دارم اما مستمری ۵۰ هزارتومانی را نیز نمیتوانند به من پرداخت کنند. یعنی به من گفتند باید صبر کنی یکی از معلولین دور از جانشان بمیرند و مستمری او را به من بدهند.
کمی درباره رفت و آمدتان صحبت کنید. وقتی تنها هستید با مترو به محل تمرین میروید و این موضوع برای شما مشکلاتی را ایجاد کرده، درست است؟
بله، من از متروی ایستگاه نیروی هوایی تردد میکنم. در این ایستگاه هیچکس به خط ویژه نابینایان توجهی نمیکند و وقتی به آنها اعتراض میکنم ناراحت میشوند و به آنها بر میخورد. تردد در مترو برای ما بسیار دشوار است.