ترنج موبایل
کد خبر: ۲۴۷۴۹

خاتمی: اصلاحات شکست ناپذیر است

تبلیغات
تبلیغات


چه بپذيريم، چه نپذيريم، چه خوش مان بيايد، چه خوش مان نيايد، جايگاهي که خاتمي بر آن تکيه زده، جايگاه ممتازي است. متمايز بودنش هم دليل روشني دارد.

هيچ يک از رجال سياسي ايران تجربه آمدن و انصراف خاتمي را نداشته اند اما باز به اندازه رهبر اصلاحات محبوب نيستند. فرآيند پذيرش نامزدي خاتمي و بعد انصراف او از نامزدي اگر براي هر رجل سياسي اتفاق مي افتاد تا اطلاع ثانوي او را بازنشسته سياسي مي کرد اما تنها خاتمي بود که توانست اين تهديد را به يک فرصت طلايي براي اصلاحات تبديل کند.

با اين حال وقتي فرصتي براي پرسش و پاسخ از رئيس جمهور دوران اصلاحات مهيا شد باز هم موضوع انصراف از نامزدي و نسبت آن با اخلاق سياسي، منفعت عمومي و ايثار ملي محور مصاحبه قرار گرفت و خاتمي هم صميمانه به آنها پاسخ گفت.

خاتمي اين روزها فراتر از جغرافياي ايران در جست وجوي راهي براي پژواک صدايي متفاوت از جمعيت يک و نيم ميلياردي جهان اسلام است؛ صدايي که اگر مجال يابد مي تواند تا سال ها در گوش جهان طنين انداز شود.

---

-اخلاق سياسي در قاموس شما چيست و چه رابطه يي با منافع شخصي و ملي دارد. اگر يک اقدام برخلاف اخلاق سياسي شما باشد اما منفعت عمومي در آن مستتر باشد کدام يک را انتخاب مي کنيد؟
براي رفع ابهامي که در پرسش هست بايد نکاتي را توضيح بدهم. نسبت ميان اخلاق و سياست و نيز اخلاق فردي و اخلاق مدني و همچنين نسبت ميان منفعت عمومي و اخلاق، نياز به توضيح مبسوط دارد که فعلاً مجال آن نيست. ولي اجمالاً گفتني است که اخلاق در قديم بيشتر مقدمه سياست بود؛ مخصوصاً در آثار بزرگاني چون افلاطون و فارابي (و حتي به نحوي در اخلاق ارسطو) متافيزيک و مباحث مابعدالطبيعي هم به نحوي در ذيل و ظل سياست مورد بحث قرار مي گرفت يعني مي توانيم اخلاق اين بزرگان را نوعي اخلاق مدني به حساب آوريم. بعد از فروپاشي شهرهاي يونان در جمهوري و امپراتوري «روم» اخلاق مورد اهتمام بيشتر قرار گرفت.

در دنياي اسلام هم اخلاق نظري در کنار اخلاق عملي و تهذيب نفس همچون عرفان نظري در کنار عرفان عملي مورد تامل و اهتمام بود و آثار ارزنده يي نيز در اين حوزه عرضه شده است ولي به خصوص در دنياي اسلام به جهاتي که اينک مجال طرح آنها نيست و تا حدودي در کتاب «آيين و انديشه در دام خودکامگي» کوشيده ام به موضوع اشاره داشته باشم به جهت سوق داده شدن سياست به سوي استبداد نفسگير پس از دوران پيامبر اکرم(ص) و صدر اسلام از جمله در دوران کوتاه ولي طلايي حکومت امام علي(ع) اولاً تامل در سياست روز به روز کمتر و کمرنگ تر شد و انديشه بيشتر به وادي بي انتهاي مابعدالطبيعه و فلسفه نظري سوق داده شد، ثانياً اخلاق نيز بيشتر جنبه فردي گرفت.

در دوران جديد به خصوص از زمان ماکياولي به بعد به رغم همه بحث و نظرها، در حوزه عملي، سياست از اخلاق تهي شد و يکي از مصيبت هاي بشر امروز اين است که «سودانگاري» جاي «خيرانديشي» و «خيرخواهي» را در عرصه عمل (و حتي نظر در خيلي از جهات) گرفته است. باري، استبداد به هر شکل و صورتش و نيز ماده گرايي و سودانگاري با اخلاق ميانه يي ندارد.

در استبداد همه چيز (از جمله دين، علم، هنر و...) در خدمت قدرت خودکامه است و در سودانگاري همه چيز مايه سوداگري است و تنها «سود» آن هم نوعاً سود مادي، آن هم براي بعضي ملت ها و در درون ملت براي بخشي از ملت مورد اهتمام است. آنچه بايد به آن توجه داشت همه اين امور است. نگاه به خير و زيبايي بدون توجه به هيچ چيز جز خير و زيبايي است که اخلاق را محقق مي کند.

اگر چنين شد، هم شخصيت فرد اخلاقي است و هم سياست و جامعه اخلاقي خواهد شد. با اين توضيح، اين پرسش که «اگر اقدامي برخلاف اخلاق سياسي شما، باشد اما منفعت عمومي در آن مستتر باشد، کدام يک را انتخاب مي کنيد»، معناي مïحîصلي ندارد.

-اگرچه بسياري از ناظران اجتماعي رفتار مبتني بر کناره گيري از رقابت هاي انتخاباتي را از نظر فردي کاري اخلاقي قلمداد کردند اما بسياري افراد بودند که در اين اقدام شما به دليل بلند شدن اميد اجتماعي و سپس سرخوردگي برخي نيروها، آن را منطبق بر ايثار ملي قلمداد نکردند. اين دوگانگي چگونه قابل توضيح است؟
ابراز لطف و احساسات مردم به خصوص جوانان عزيز به خودم را بزرگ ترين سرمايه و مايه افتخار مي دانم. ولي آيا قبول نداريد که شايد عمده ترين سبب اين محبت و اقدام اين باشد که مردم مرا فردي اخلاقي تصور کرده اند که اهل دروغ و فريب نيست و قصد خدمت دارد و به مردم احترام مي گذارد؟ و نيز اگر دقت کنيم در پس اين احساسات نوعي عقلانيت نيز نهفته است که بحمدالله ملت ما و به خصوص نسل جوان از آن برخوردار است.

اين احساسات نسبت به اين بنده کوچک خدا از اينجا ناشي مي شود که وضع موجود را نمي پسندند و آن را درخور شأن والاي ملت بزرگ نمي دانند و بر اين باورند که مديريت فعلي در به کارگيري امکانات کشور و استفاده از فرصت ها براي توسعه و پيشرفت و اعتلاي ميهن ناموفق بوده است و در جهت آرمان هاي بلند انقلاب و آنچه مردم مي خواستند و مي خواهند حرکت نکرده است.

به خصوص از اينکه ارزش ها بي محابا صرف توجيه سليقه ها و رفتارهاي خاص مي شود راضي نيستند و ديگر اينکه مردم مي پنداشتند بنده قادر به تغيير دادن اوضاع و جلوگيري از اين انحراف بوده ام. اگر چنين است بر اين باورم که خواست عقلاني همه کساني که به من اظهار لطف کرده و مي کنند بدون حضور من در صحنه به عنوان نامزد انتخابات هم قابل برآورده شدن است.

از طرف ديگر، تلقي مبارزه بر سر قدرت و نيز عدم وفاداري من به قولي که داده ام مي توانست به ذهنيت و اعتماد جامعه لطمه بزند. من معتقدم اکنون کساني که بتوانند خواست هاي اکثريت را (در حد امکان) برآورده کنند در صحنه هستند به خصوص با آمدن جناب آقاي مهندس موسوي با آن سابقه کاري و شخصيت ديني و انقلابي و برخورداري از روشن بيني و راه تامين نظر مردم باز است. وظيفه من و شما - و به خصوص نامزدهاي موجود- عبارت است از آگاه کردن مردم و برانگيختن حسن تعهد و مسووليت براي شرکت گسترده در انتخابات که اگر چنين شود با همت خود مردم آنچه مورد خواست آنان است تحقق خواهد يافت و من هم در جاي ديگر و به گونه يي ديگر و به ياري خدا در خدمت اسلام، ايران و مردم خواهم بود.

-در هرحال چه شما نامزد يک پست عالي اجرايي باشيد چه نباشيد يک سرمايه اجتماعي و به عنوان رهبر فکري جريان اصلاح طلب مطرح هستيد. برنامه هاي شما براي اين جايگاه که آن را رسماً چه بپذيريد چه نپذيريد متعلق به شماست، چيست؟
با سپاس از حسن نظر و لطف شما. سرمايه يي اگر هست متعلق به مردم است. در اين مقطع مهم تاريخ ايران بايد به پرورش نيرو ها و ايجاد ذهنيت مناسب در جامعه به خصوص نسل جوان براي زندگي در متن يک جامعه مردمسالار و حفظ و بسط آن انديشيد. اين مردم هستند که بايد نقش بي بديل خود را در عرصه سرنوشت ايفا کنند.

گذر از يک تاريخ استبدادزده آن هم در زميني لغزان که همه ما، چه حاکمان و چه مردم، هر دم ممکن است به قعر دره استبدادگري و استبدادپذيري سقوط کنيم، کار آساني نيست. تنها خواستن آزادي، استقلال، پيشرفت و عدالت (که بيش از يکصد سال است همه ما مي خواهيم) کافي نيست. فراگير شدن گفتمان مناسب و فراهم آمدن فرهنگ متناسب با اين خواست نيز لازم است تا بستر تحقق آن باشد. و اين کاري است که بيشتر در متن جامعه - و به اصطلاح از پايين- ميسر است. و اين رسالت بيشتر متوجه معلمان و روشنفکران جامعه است تا سياستمداران.

البته وجود دولت و حکومتي که دست کم در برابر اين حرکت مانع تراشي نکند نيز لازم است. ما نيازمند حاکماني هستيم که در درجه اول قانون و به خصوص قانون اساسي را جدي بگيرند و در چارچوب آن حرکت کنند، نه اينکه آن را زير پا بگذارند يا بدتر از آن به صورت تحريف شده در مسير خواست ها و منافع خاص غير از منفعت عمومي سوءاستفاده کنند. اميدوارم با انتخاب درست مردم به اين هدف نزديک تر شويم. که در آن صورت بستر فعاليت آماده تر و هموارتر خواهد بود. در عرصه بين المللي هم اميدوارم بتوانم به دفاع از اسلام حقيقت، اسلام رحمت، اسلام انسان در برابر کج انديشي هاي درون جهان اسلام و توطئه هاي بيروني عليه آن و نيز دفاع از ايران و شأن والاي ملت ايران قدمي بردارم.

هرچند براي انجام اين مهم امکانات من اندک است. من نمي خواهم و نمي توانم از هر امکاني استفاده کنم و محدوديت ها و تنگ نظري ها هم راه بهره گيري از امکانات مشروع را نيز تنگ کرده است ولي کارهاي اساسي هميشه در زمين هموار و زمينه مساعد و با سهولت انجام نمي گيرد.

-در چه شرايطي حاضر به پذيرش يک مسووليت سياسي نظير رياست جمهوري هستيد؟
ترجيح مي دهم به عنوان يک روحاني که کم و بيش از دنياي امروز و شرايط و مقتضيات آن نيز آگاه است و ان شاء الله درد دين و مردم را دارد، نه در مقام رسمي - که به هر حال در سطوح مختلف آن را آزموده ام - به خدمت خود ادامه دهم و انجام وظيفه کنم. در شرايط عادي هم بهتر و مناسب تر است کساني که دوره هاي قانوني مسووليت خود را يک بار انجام داده اند، ميدان را به ديگران دهند. در يک نظام جاافتاده دموکراتيک و مردمسالار نبايد شاهد پست هاي مادام العمر يا چرخش مسووليت در دست افراد معدود و محدود باشيم. البته تداوم و تکرار عيبي ندارد در صورتي که زمينه و قدرت انتخاب گري مردم هم تکرار شود.

-اگر اصلاح طلبان شکست بخورند، نقش شما برجسته تر خواهد شد. آيا برنامه يي براي اين شرايط داريد؟
بگذاريد به جاي اصلاح طلبان از اصلاحات سخن بگوييم؛ اصلاحات شکست ناپذير است. گرچه همواره موانع و مشکلاتي در برابر آن هست ولي آن گونه که من آن را تعريف و مشخص کردم، اصلاحات از ريشه دارترين حرکت ها و جريان هايي است که در بيش از يک قرن گذشته وجود داشته است و در متن وجدان و خواست تاريخي مردم ريشه دارد. بنابراين شکست ناپذير است. هر چند با وجود موانع و مشکلات دروني و بيروني ديرتر و گران تر مي تواند به اهداف خود برسد، ولي آنکه در نهايت محکوم به شکست است حرکت مقابل اصلاحات است.

من معتقد نيستم عدم موفقيت در اين مرحله از انتخابات به معني شکست اصلاحات است، گرچه آن را نوعي شکست براي ملت مي دانم. مساله فوري لزوم تغيير وضع کنوني است که اگر تغيير نکند همه زيان مي کنند و موفقيت در اين مرحله فقط و فقط با حضور فراگير ملت حاصل خواهد شد، يعني به رغم مشکلات و موانع ساختاري و رفتاري که در برابر روح قانون و وجهه مردمي انقلاب و نظام پديد آمده است، حضور گسترده مردم مي تواند از همه آن موانع عبور و نتيجه را به نفع انقلاب، کشور، ملت و ميهن تمام کند. به ياري خداوند اصلاحات ادامه خواهد يافت. اگر هم علمداري نداشته باشد يا علم از دست علمداري بيفتد، دير يا زود علمدار پيدا خواهد شد. اصلاحات ماندني است چرا که با خواست عميق مردم و مصلحت جامعه پيوند دارد.

کف هاي روي آب يا طلاي در حال ذوب از ميان مي رود ولي آب که مايه حيات است و طلا که نفع مردم در آن است، پايدار و ماندگار خواهد بود. ان شاءالله.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات